استراتژی کسب و کار نیاز یک سازمان برای رسیدن به موفقیت است. همچنین برای اینکه بتوانید بین کسب و کار خود با سایر رقبا تمایز ایجاد کنید، باید به فکر ایدههایی برای مزیت رقابتی باشید. در واقع به منظور رسیدن به این جایگاه و جذب مشتریان به سمت خود نیاز به انواع استراتژیها دارید.
اگر از استراتژیهای مناسبی بهره ببرید و آنها را به شکلی صحیح به اجرا در آورید، از این قابلیت برخوردار خواهید بود تا بتوانید آینده روشنی را برای فعالیتهای خود مشاهده کنید. در ادامه این مطلب قصد داریم تا به صورت کاملتر به بررسی نمونههای موفقی از مزیت رقابتی بپردازیم و برای ایجاد آن چندین استراتژی ویژه را با شما به اشتراک بگذاریم؛ پس تا انتهای این مطلب دنبال کننده ما باشید.
با مزیت رقابتی آشنا شوید
فهرست مطالب
- 0.1 با مزیت رقابتی آشنا شوید
- 0.2
- 0.3 نحوه کار مزیت رقابتی
- 0.4 مزیت نسبی
- 0.5 آیا برتری نسبی به معنای ارائه محصولات بی کیفیت است؟
- 0.6 برای ایجاد مزیت رقابتی از کدام استراتژیها میتوان بهره برد؟
- 0.7 با چند مثال برای مزایای رقابتی آشنا شوید
- 0.8 استراتژی کسب و کار از اهمیت بالایی برخوردار است
- 0.9 شناسایی واحدهای استراتژیک کسب و کار (SBUs)
- 0.10 با یک مثال جای ابهامی باقی نخواهد ماند
- 1 گونههای مختلف استراتژی کسب و کار و دستیابی به مزیت رقابتی
- 1.1 تجزیه و تحلیل SWOT و بررسی کاربردهای آن
- 1.2 تجزیه و تحلیل باید موارد مختلفی را مشخص کنند
- 1.3 گزینههای مبتنی بر محیط: استراتژیهای عمومی پورتر
- 1.4 مفاهیمی که بر اساس نظریههای اقتصاددانان باید مورد توجه قرار گیرند
- 1.5 سه استراتژی عمومی رقابتی: سه گزینه استراتژیک
- 1.6 رهبری هزینه
- 1.7 استراتژی تمایز
- 1.8 استراتژی تمرکز یا گوشه
- 1.9 کارهایی که باید در استراتژی مبتنی بر تمرکز انجام شوند
- 1.10 تفاوتهایی که در بخشهای مختلف وجود دارند
- 2 خطر گیر افتادن در حد وسط یا being stuck in the middle
- 3 اصول استراتژیک کلیدی در استراتژی کسب و کار
- 4 استراتژی کسب و کار وسیلهای است که برای دستیابی به مقاصد (اهداف) مورد نظر ایجاد میشود.
- 5 مزیت رقابتی
- 5.1 بسته کامل شرح شغلی برای سازمان ها و شرکت ها
- 5.2 داشبورد تولید، برنامه ریزی تولید، نگهداری و تعمیرات
- 5.3 داشبورد منابع انسانی – HR Analytics in Power BI
- 5.4 بسته کامل فرم ها، شاخص ها و شرح شغل های کسب و کاری
- 5.5 داشبورد کالاهای مصرفی تندگردش – Brand and Product Portfolio Analysis Power BI Template
- 5.6 داشبورد مالی و بهای تمام شده – Working Capital in Power BI
- 5.7 داشبورد مدیریت فروش، مشتری، محصول، مالی و حسابداری
- 5.8 قالب اکسل داشبورد درآمد و هزینه
- 5.9 قالب داشبورد شاخص های مدیریت عملکرد منابع انسانی
- 5.10 داشبورد شاخص های کلیدی عملکرد تولید و برنامه ریزی | KPI
- 5.11 داشبورد فروش و بازاریابی – Sales Dashboard in Power BI
- 5.12 قالب اکسل داشبورد مدیریت کارکنان
- 5.13 قالب اکسل داشبورد مدیریت منابع انسانی
قبل از اینکه بهترین استراتژی کسب و کار را برای شما شرح دهیم، بهتر است با تعریف مزیت رقابتی آشنا شوید. مزایای رقابتی را میتوانیم نوعی شرایط به حساب بیاوریم. این شرایط برای سازمانها و شرکتهای مختلف میتوانند بسیار مفید باشند؛ بدین صورت که به آنها اجازه خواهد داد تا بتوانند آن دسته از محصولاتی که بسیار ارزشمند هستند را با قیمت پایین، مطلوب و مقرون به صرفه به فروش و به خط تولید برسانند.
توجه به این شرایط باعث میشود تا انواع نهادها بتوانند در مقایسه با سازمانهای دیگر برتری بیشتری را حس کنند و ایجاد کننده یک حاشیه برتر نیز باشند. عوامل مختلفی وجود دارند که میتوانند بر روی مزایای رقابتی تاثیر خود را بگذارند که از جمله مهمترین آنها میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- ساختار
- هزینه
- نام تجاری
- کیفیت محصولات ارائه شده
- شبکه توزیع
- مالکیت معنوی
- خدمات مشتری
نحوه کار مزیت رقابتی
نحوه کارکرد مزایای رقابتی یکی از موارد بسیار حائز اهمیت و مهمی است که باید نسبت به آن توجه داشته باشید؛ به همین علت قصد داریم تا در ادامه مطلب با نحوه کار آن به صورت جزئی آشنا شویم. همانطور که اشاره کردیم مزایای رقابتی دارای نقاط قوت و شرایط خاصی هستند. همین موضوع باعث شده تا شرکتها و سهامداران از آن به عنوان راهی برای ارزش گذاری بیشتر استفاده کنند.
در صورتی که مزیت رقابتی پایدار باشد، رقبا به سختی این توانایی را خواهند داشت تا دست به خنثی کردن آن بزنند. به طور کلی این نوع مزیت شامل دو حالت مختلف میشود که تحت عناوین مزیت نسبی و مزیت دیفرانسیلی شناخته شدهاند. هر کدام از این مزیتها برای اینکه بتوانند به خوبی پیش روند، نیاز به بهترین استراتژی کسب و کار دارند؛ در واقع این مزایا در کنار استراتژیها معنای خاص پیدا میکنند. در ادامه به تعریف و توضیح مهمترین این مزیتها، یعنی مزیت نسبی، میپردازیم.
مزیت نسبی
یک شرکت باید این توانایی و قابلیت را داشته باشد تا بتواند نسبت به رقبای خود محصولات و خدمات باارزشتری را تولید کرده و از این طریق حاشیه سود بیشتری را ایجاد کند. این توانایی تحت عنوان مزیت نسبی نامیده میشود. آن دسته از مصرف کنندگانی که هوش بیشتری دارند، سعی میکنند محصولاتی را انتخاب کنند که در مقایسه با سایر گزینهها هزینه و قیمت پایینتری داشته باشند.
برای شفافیت بیشتر یک مثال برای شما خواهیم زد. فرض کنید یک مالک خودرو میخواهد سوخت تهیه کند و بین دو جایگاه سوخت مردد مانده است. یکی از آنها سوخت را با قیمت 5 سنت ارزانتر به عرضه میرساند. در صورتی که مالک باهوش باشد، به سمت جایگاهی متمایل میشود که 5 سنت ارزانتر است. همچنین جایگزینیها میتواند از لحاظ کیفیتی نیز انجام شود. پپسی و کوکاکولا را در نظر بگیرید. در صورتی که قیمت پایینتر باشد، میتواند بازدهی عالی را از خود به نمایش بگذارد. موارد مختلفی وجود دارند که میتوانند ایجاد کننده مزیت نسبی باشند. از جمله این موارد میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- اقتصاد مقیاس
- سیستمهای کارآمد داخلی
- موقعیت جغرافیایی
آیا برتری نسبی به معنای ارائه محصولات بی کیفیت است؟
لازم است تا این نکته را ذکر کنیم که برتری نسبی این معنا را ندارد که کیفیت محصولات یا خدمات خوب نیست. تنها به این معنا است که یک شرکت یا سازمان محصول یا خدماتی را دارد که ارزش آنها با سایر رقبا برابری کرده ولی آنها را با قیمتی پایینتر به عرضه می رساند. به عنوان مثال فرض کنید دو شرکت در چین و آمریکا محصولات مشابهی را تولید میکنند ولی قیمت آنها در شرکت چینی به نسبت پایینتر است. در واقع محصولات با هم برابر هستند ولی قیمت آنها با یکدیگر تفاوت دارند.
یکی از بهترین شرکتهایی که تا به امروز توانسته مزیت نسبی را حفظ کند، آمازون است. این شرکت دارای یک پتلفرم الکترونیکی بوده که دارای سطح بالایی از مقیاس و کارایی است. همین سطح بالا باعث شده است تا سایر رقبا و خرده فروشان نتوانند با افزایش قیمت با آن رقابت کنند.
برای ایجاد مزیت رقابتی از کدام استراتژیها میتوان بهره برد؟
7 استراتژی کسب و کار وجود دارند که شما با بهره گرفتن از آنها میتوانید نسبت به ایجاد مزیت رقابتی اقدامات لازم را به انجام برسانید. هر کدام از این استراتژیها حائز اهمیت بوده و نیازمند توجه بالایی هستند. در ادامه این مطلب قصد داریم تا این استراتژیها را نام برده و سپس به توضیح و شرح هر کدام از آنها بپردازیم؛ پس ما را همراهی کنید.
- استراتژی رهبری هزینه
شرکتها برای اینکه بتوانند در صدر لیست رقبا قرار بگیرند، نیاز به ارائه و پیشنهاد قیمتهای بسیار جذاب دارند. اگر بخواهیم دو نمونه از شرکتهایی که با استفاده از استراتژی رهبری هزینه توانستهاند از سد رقبای خود بگذارند را نام ببریم، بدون شک آمازون و وال مارت باید در اولویت قرار بگیرند. لازم به ذکر این نکته بوده که قیمت پایین نمیتواند برای تمامی شرکتها تاثیر مثبتی را داشته باشد؛ پس به این نکته نیز توجه داشته باشید.
- استراتژی تنوع
از دیگر استراتژی کسب و کار میتوانیم به استراتژی تنوع اشاره داشته باشیم. برای اینکه بتوانیم یک شرکت را از شرکت دیگری تشخیص دهیم، به معیارهای مختلفی نیاز خواهیم داشت که بدون شک برندسازی در لیست مهمترینها جای دارد. در صورتی که از این متد استفاده کنید، شرکت شما وضعیتی کاملا متفاوت از شرکتهای دیگر خواهد داشت؛ این دقیقا وضعیتی است که میتوانید در شرکتها و برندهای معروفی همچون نایک و رولکس مشاهده کنید.
شما به عنوان یک مدیر اگر قصد استفاده از استراتژی تنوع را دارید، در ابتدا باید به دنبال یک نیروی اصلی باشید که از استعداد بالایی برخوردار باشد. فردی که پیدا میکنید قطعا ارزش بالایی را دارد و با استفاده از توانایی و آگاهی خود، میتواند فرآیند برندسازی را شروع کرده و شرکت شما را از سایر ارگانهای موجود متمایز کند.
- استراتژی نوآورانه
شرکتها برای اینکه بتوانند از رقبای خود پیشی بگیرند، نیاز به انجام کارهای جدید و متفاوت دارند؛ در واقع در این فرآیند استراتژی نوآورانه میتواند به کمک شرکتها بیاید. اجازه دهید شما را با یک مثال از این ابهام نجات دهیم. Insightec توانسته یک راه ویژه را به منظور نابودی تومورهای مغزی و سایر سرطان ها در پیش بگیرد که در آن نیاز به هیچگونه برش وجود ندارد.
این روش نسبت به روشهای سنتی مزیتها و طرفداران بسیار زیادی را دارد؛ چرا که توانسته علاوه بر کاهش درد و زمان بازیابی، ریسک را نیز به حداقل برساند. پس در یک نگاه کلی میتوانیم اینطور بیان کنیم که اگر شما نیز ایدههای نوآورانه ای را برای فعالیتهای خود به کار بگیرید، بدون شک کمتر فردی را میتوانید پیدا کنید که در عرصه رقابت بتواند از شما جلو بزند.
- استراتژی اثربخشی عملیاتی
مثال دیگری از استراتژی کسب و کار، اثربخشی عملیاتی است که باعث ایجاد مزیت رقابتی میشود. برخی از شرکتها دارای فعالیتها و خدماتی هستند که در انجام دادن آنها بسیار موفق بوده و هیچ شرکت دیگری نمیتواند مانند آنها عمل کند. شرکت FedEx را در نظر بگیرید. شروع فعالیتهای این شرکت همراه با استراتژیهای نوآورانه بود. ولی چیزی که باعث موفقیت و حضور آن در عرصه شد، استمرار بهره وری از همین استراتژیهای نو بود؛ به گونه ای که امروزه توانسته نام خود را در بین اصلی ترین رهبران شرکتهای حمل و نقل به ثبت برساند.
دیگر شرکتها نیز میتوانند همین روش را در پیش بگیرند و سپس به تجزیه و تحلیل سیستمهای عملیاتی خود که به تازگی ایجاد کردهاند، بپردازند. اگر در کاری عالی هستید، باید آن را انجام دهید؛ چرا که این امر باعث ایجاد مزیت رقابتی نسبت به سایر شرکتها میشود. فعالیت عالی شما ارزش بیشتری را در مقایسه با افرادی دارد که همان کار مشابه را در دراز مدت به انجام می رسانند.
- استراتژی رقابتی مبتنی بر فناوری
همانطور که احتمالا میدانید هنری توانست با استراتژیها و نوآوری های خود، یک انقلاب عظیم را در خط تولید صنعت خودرو پدید آورد؛ همین موضوع جرقه ای شد تا دیگر شرکتها نیز به دنبال رسیدن به عرصه مزیت رقابتی باشند. برای اینکه شرکتها بتوانند از مزیت رقابتی استفاده کنند، نیاز به تهیه ابزارهای مختلفی دارند.
از جمله این ابزار میتوانیم به کامپیوترها و برنامه های کاربردی اشاره داشته باشیم. در صورتی که شرکتها از تکنولوژی های جدید استفاده میکنند، باید دوره های کاملی را برای کارکنان خود برگزار کنند و آموزشهای لازم را در اختیار آنها بگذارند. این آموزش ها باید تا جایی ادامه داشته باشند که کارکنان به تکنولوژی های مربوط تسلط پیدا کنند.
- انطباق مزیت رقابتی
نوع دیگری از استراتژی کسب و کار انطباق مزیت رقابتی است. بازار اقتصاد و موارد مشابه روز به روز در حال تغییر و دگرگونی هستند. تنها شرکتهایی میتوانند نسبت به رقبای خود از مزیتها بهرهمند شوند که با این تغییرات کنار بیایند و خود را به صورت کامل با آنها تطبیق دهند که همان استراتژی انطباق مزیت رقابتی است. بیشتر این شرکتها کوچک هستند ولی با این وجود شرکتهای بزرگی نیز وجود دارند که تا به امروز توانستهاند همگام با تغییرات به سمت جلو حرکت کنند؛ اپل نمونه ای از این شرکتها است.
مدیران شرکتها با این تغییرات سازگاری پیدا کرده و به عبارتی آنها را می پذیرند؛ با این کار میتوانند به یک قدرت اصلی دست پیدا کنند. همچنین این تغییرات همراه با خود مزایای دیگری نیز به همراه خواهند داشت؛ به عنوان مثال شرکتها میتوانند با توجه به این تغییرات، مهارت های جدیدی را به کارکنان خود آموزش دهند.
- مزیت اطلاعات
آخرین استراتژی کسب و کار که می خواهیم برای شما نام ببریم، مزیت اطلاعات است. تقریبا میتوانیم اینطور بیان کنیم که استراتژیها به منظور داشتن عملکرد عالی نیاز به اطلاعات گسترده دارند. اگر بخواهیم یک تعریف دیگر از مزیت رقابتی داشته باشیم، میتوانیم اینطور بیان کنیم که برای رسیدن به برتری مهارت های مختلفی را کسب میکند.
به طور کلی بیشتر شرکتهایی که توانستهاند به این مزیت دست پیدا کنند، از دانش و اطلاعات خوبی نیز برخوردار هستند. شرکتهایی که موفق هستند همواره به دنبال به دست آوردن آخرین استراتژیها، فناوریها و داده ها بوده تا از این طریق بتوانند روز به روز بر میزان موفقیت خود بیفزایند.
با چند مثال برای مزایای رقابتی آشنا شوید
حالا که با 7 مورد از استراتژی کسب و کار آشنا شدید، قصد داریم تا شما را با چندین مثال مهم از مزایای رقابتی آشنا کنیم. در ادامه نیز دنبال کننده ما باشید.
- تسلا
اگر به دنبال یک مزیت رقابتی جالب هستید، میتوانیم تسلا را معرفی کنیم. تسلا یکی از شرکتهای پیشرفته در تولید خودروهای لوکس است. در حال حاضر هیچ رقیب مستقیمی برای این شرکت وجود ندارد. با این وجود تسلا فعالیتهای خود را به گونه ای پیش می برد که حتی در صورت وجود رقیب نیز میتواند به حفظ مزایای رقابتی خود ادامه دهد. تسلا دارای منابع بسیار گوناگونی است که بخش گسترده ای از آن بر روی انجام تحقیقات و توسعه سرمایهگذاری میشوند.
این شرکت نگاه به آینده حمل و نقل را به عنوان یک اصل اساسی با خود به همراه دارد و همیشه به دنبال کشف راه حل های جدیدی است تا با کمک آن بتواند استفاده از نفت را به صورت کامل کنار بگذارد. همچنین این شرکت به منظور افزایش اتوماسیون دائما در حال به روز کردن منابع و اطلاعات خود است. تسلا در حال حاضر توانسته استراتژی متمرکز را با استحکام بخشی به بازارهای لوکس در اختیار خود درآورد.
تسلا برای اینکه محصولات خود را توسعه دهد، موارد مختلفی را هدف قرار میدهد که از جمله آنها میتوانیم به ارائه حمل و نقل شخصی اشاره داشته باشیم. همچنین ارائه محصولات ارزانتر را میتوانیم از دیگر روشها و راهکارها به حساب آوریم. با دنبال کردن این راهکارها تسلا میتواند مزیت رقابتی خود را با سایر رقبای خود همواره حفظ کند.
- اپل
از دیگر شرکتهایی که دارای مزایای رقابتی است، میتوانیم اپل را نام ببریم. اپل نیز دارای استراتژی کسب و کار مخصوص به خود است. در واقع مزیت رقابتی برای این شرکت بسیار حائز اهمیت و الزامی است. اپل یک برند قوی بوده و از طراحی بصری قدرتمندی برخوردار است. همین موارد باعث شدهاند که اپل با دیگر شرکتها متمایز باشد. همچنین همراه با یک برند قوی و طراحی بصری، مشتریان به اپل وفادار خواهند ماند.
طراحی های نوآورانه ای که اپل ارائه داد، بر روی مشتریان و همچنین رقبا دارای یک تاثیرگذاری متمایز بود. اگر بخواهیم رقبای اپل را نام ببریم، میتوانیم به محصولاتی اشاره داشته باشیم که مشابه با این برند هستند. اپل نیز در خیلی از موارد مشابه تسلا است و منابع بسیار زیادی را بر روی تحقیقات و توسعه سرمایهگذاری کرده است.
محصولاتی که شرکت اپل تولید میکند همانند محصولات تولیدی سایر شرکتهای مشابه است ولی چیزی که اپل را با سایر گزینه متمایز کرده است، دقتی است که در طراحی به کار گرفته شده و از این طریق باعث تزریق بهترین تجربه به مصرف کننده میشود. اپل توانسته از استراتژی متمایز نهایت بهره را ببرد و حتی محصولات خود را با قیمت بالاتری به بازار عرضه کند؛ این قیمت بالا نتوانسته باعث به خطر افتادن سهم بازار یا سود خالص شود.
- گوگل
گوگل نیز از دیگر گزینههایی به حساب میآید که توانسته مزیت رقابتی خود را در موتورهای جستجوگر به دست بیاورد. برای به دست آوردن این رتبه، استفاده از استراتژی کسب و کار بسیار تاثیرگذار بوده است. دلایل مختلفی وجود دارند که باعث تمایز این شرکت شدهاند که از جمله آنها میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- اندازه
- نوآوری
- موقعیت بازار
- تاثیر شبکه
- فیسبوک
بزرگترین رقیبی که فیسبوک دارد، گوگل پلاس است ولی با این وجود توانسته مزیت رقابتی خود را حفظ کند. یکی از اساسی ترین دلایلی که باعث ایجاد مزایای رقابتی شده، تاثیر شبکه است. در کنار تاثیر شبکه دلایل اثرگذار دیگری نیز وجود دارند که از آنها میتوانیم نوآوری ثابت و تولید محتوای شخصی را نام ببریم.
- لینکدین
آخرین مثال از مزیت رقابتی نیز مختص به لینکدین است. لینکدین مانند سایر شبکه های اجتماعی نبوده و معمولی نیست. تمرکز این شبکه اجتماعی بر روی انواع کسب و کار بوده که یک مزیت رقابتی برتر بین سایر شبکه های اجتماعی موجود است.
حالا که با چندین مثال از مزیت رقابتی آشنا شدید، شاید بهتر بتوانید درکی از استراتژی کسب و کار داشته باشید. در ادامه مطلب قصد داریم تا به صورت تخصصی تر تمرکز خود را بر روی این مسئله بگذاریم؛ پس تا انتها همراه ما باشید.
استراتژی کسب و کار از اهمیت بالایی برخوردار است
هر سازمانی دارای اولویت بندیهای مختلف بوده و موارد گوناگونی وجود دارند که برای آنها حائز اهمیت است. استراتژی کسب و کار را میتوانیم در بین این موارد جای دهیم. اگر به سطحی از کسب و کار نگاهی بیندازیم، میتوانیم اینطور بیان کنیم که شناسایی و انتخاب گزینههای استراتژیکی که پیش روی سازمانها هستند، میتوانند ایفاگر نقش های بسیار مهمی باشند.
در تدوین استراتژی رویکردهای تجویزی گوناگونی به کار گرفته میشوند که اولویت با تعریف هدف سازمان است. بعد از تعریف هدف نوبت به شناسایی گزینههای استراتژیکی می رسد؛ این گزینهها قابلیت به تحقق رساندن هدف را دارند. بعد از اینکه توانستید گزینهها را شناسایی کنید، باید از بین چندین پیشنهادی که پیش روی شما وجود دارند، دست به انتخاب بزنید.
حالا در ادامه مطلب قصد داریم تا این گزینهها را شناسایی کنیم و سپس به بررسی دقیق تری از استراتژی کسب و کار بپردازیم ولی قبل از آن نکات مختلفی وجود دارند که نیازمند توجه بسیار زیادی هستند؛ شناخت انواع واحدهای استراتژیک کسب و کار نمونه ای از این موارد به شمار می آیند. همچنین باید به بررسی این موضوع پرداخت که کدام استراتژیها میتوانند منجر به مزیت رقابتی شوند.
شناسایی واحدهای استراتژیک کسب و کار (SBUs)
اگر بخواهیم یک تعریف کلی درباره واحد استراتژیک کسب و کار داشته باشیم، میتوانیم اینطور بیان کنیم که آن یک بخش مهم از سازمان بوده که دارای بازار خارجی متمایز است. این بازار خارجی متمایز در واقع دارای محصولات و خدمات گوناگونی است. این خدمات و محصولات با خدمات دیگر واحدهای استراتژیک کسب و کارها متفاوت هستند.
در یک نگاه دیگر میتوانیم اینطور بیان کنیم که هر واحد استراتژیک کسب و کار محصولات و خدمات منحصر به فرد خود را دارد. در کنار آن یک بازار خارجی متمایز نیز وجود دارد که ارائه دهنده محصولات و خدمات است. هر SBU دارای استراتژی کسب و کار متفاوتی است. برای اینکه بتوان به تدوین استراتژی کسب و کار پرداخت، نیاز است تا دست به شناخت هر کدام از این واحدها بزنیم.
هر فردی ممکن است در شناسایی واحدها مرتکب اشتباهات مختلفی شود که بسیار حائز اهمیت هستند. از رایج ترین این اشتباهات میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- گاهی اوقات محصول و یا هر شعبه جغرافیایی به عنوان یک واحد استراتژیک کسب و کار و مستقل در نظر گرفته میشوند؛ این امر باعث خواهد شد تا تمرکزی وجود نداشته باشد و همچنین هیچگونه اثربخشی نیز رخ ندهد. اگر این رویکرد ادامه دار باشد، نمیتوان به تدوین استراتژی سطح شرکت امیدوار بود.
- تعریف واحدها نیز بسیار پراهمیت است. تعاریفی که برای واحدها وجود دارند، باید به خوبی منعکس کننده تنوع محصولات و همچنین بازارهای شرکت باشند.
این دو اشتباه بسیار رایج بوده که باید از انجام آنها به طور جد خودداری کنید.
چگونه از اشتباهات ذکر شده جلوگیری کنیم؟
برای اینکه بتوان از اشتباهات ذکر شده اجتناب کرد، دو دسته شاخص در نظر گرفته شدهاند. در صورتی که از این شاخص ها استفاده کنید، میتوانید شاهد تاثیرگذاری مفید آنها بر روی واحدهای استراتژیک کسب و کار و تدوین استراتژی کسب و کار باشید. در ادامه دو شاخص را برای شما شرح خواهیم داد.
- شاخص خارجی
شاخصهای خارجی با ماهیت بازار قسمتهای مختلف یک سازمان در ارتباط هستند. اگر قصد دارید تا دو قسمت از مختلف یک سازمان را به عنوان یک واحد کسب و کار به حساب بیاورید، نیاز است تا هر کدام از بخشها انواع مشابه و یکسانی از مشتریان را مورد هدف خود قرار دهند. علاوه بر آن باید دست به استفاده از کانالهای توزیع مشابه بزنند و بتوانند با رقبای یکسانی رو به رو شوند.
- شاخص داخلی
ماهیت قابلیت های استراتژیک یک سازمان نیز با شاخص های داخلی ارتباط دارد. در واقع این ماهیت همان منابع و شایستگیها است. در این شاخص نیز هدف این است تا دو بخش مختلف را به عنوان یک واحد استراتژیک کسب و کار در نظر بگیریم. زمانی این امر امکانپذیر خواهد بود که محصولات و خدماتی که شبیه به هم هستند، با تکنولوژی های یکسان و مشابه تولید شوند. همچنین در کنار آن باید انواع شایستگی ها و منابع را به صورت کاملا مشترک در اختیار آنها در بیاورند.
در صورتی که بتوان واحدهای استراتژیک کسب و کار را شناسایی کرد و همچنین مبانی مدیریت استراتژیک را شناخت، بر روی موارد مختلفی تاثیرگذار خواهند بود. از این موارد میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- انتخاب استراتژیهای رقابتی عمومی
- تعیین استراتژی کسب و کار
- مسائل مربوط به ارتباط واحدهای استراتژیک در سطح شرکت
- مسائل مربوط به طراحی سازمان
سازمانهای دولتی نیز از این مباحث مستثنی نیستند. بررسیهایی که در این راستا انجام شدهاند، دارای این نتیجه بوده اند که اگر این دسته از انتخابها را در سطح اداره یک کشور داشته باشیم، قضیه بسیار پیچیده خواهد بود.
با یک مثال جای ابهامی باقی نخواهد ماند
برای اینکه تمامی ابهامات پاک شوند، میتوانیم برای شما یک مثال بیاوریم. در دهه های اخیر در بریتانیا شاهد این موضوع بوده ایم که به منظور فراگیری علم از آموزش استفاده شده است. در ادامه روند آموزش توانسته با اشتغال ارتباط بگیرد و به نوعی در هم گره بخورند. سپس این موارد با یکدیگر برای کسب مهارت مورد استفاده قرار گرفته اند.
گزینههای مختلفی وجود دارند که در رابطه با این موضوع بسیار پراهمیت هستند. به عنوان مثال باید واحدهای استراتژیک کسب و کار را در هنگام تغییر محیط کسب و کار به صورت مجدد مورد بررسی قرار دهیم. علاوه بر آن اگر در قابلیت های ساختمان نیز تغییراتی مشاهده شد، نیازمند بررسی گسترده است.
به عنوان مثال استفاده از تلفن همراه بسیار گسترش پیدا کرد. همین گستردگی استفاده از تلفن همراه باعث شد تا واحدهای استراتژیک کسب و کار ایجاد شوند. ایجاد این واحدها و همچنین به کار گرفتن استراتژی کسب و کار در شرکتهای حوزه تلکام بود. برخی از این واحدها توانستند به مرور خود را به یک شرکت مستقل تبدیل کنند.
گونههای مختلف استراتژی کسب و کار و دستیابی به مزیت رقابتی
حالا نوبت این موضوع رسیده است که به بررسی گونههای مختلف استراتژی کسب و کار بپردازیم که تمامی آنها منجر میشوند تا بتوان به مزیت رقابتی دست پیدا کرد. هر سازمان با توجه به نوع خدماتی که ارائه میدهد، با مسائل مختلفی رو به رو میشود. به عنوان مثال سازمانی هایی که عرضه کننده خدمات عمومی هستند، باید روشهایی را انتخاب کنند که از طریق آنها کیفیت خدمات خود را همواره حفظ کنند و در کنار آن نیز خلق کننده بهترین ارزش ها برای مشتریان باشند. بدون شک پورتر (Porter) توانسته یکی از پیشتازان در این زمینه باشد.
پورتر تا به امروز توانسته سه استراتژی رقابتی کلی را معرفی کند. هر کدام از این استراتژیها نیازمند بررسی و تشریح کامل هستند که در ادامه به صورت کامل به آنها می پردازیم. ولی موردی که باید با شما در میان بگذاریم این بوده که پیش از بررسی انواع استراتژی کسب و کار نیاز است تا نگاهی کلی به گزینههای زیر بیندازیم:
- روش تجزیه و تحلیل ماتریس نقاط قوت
- روش تجزیه و تحلیل ماتریس نقاط ضعف
- روش تجزیه و تحلیل ماتریس فرصت
- روش تجزیه و تحلیل ماتریس تهدید
روشی که برای شما نام بردیم، رایج ترین روشی بوده که میتوانید از آن برای شناسایی سازمان و تعیین موقعیت آن استفاده کنید. همچنین برای انتخاب استراتژی کسب و کار در یک سازمان نیز از این روش بهره برده میشود.
تجزیه و تحلیل SWOT و بررسی کاربردهای آن
بر اساس نظریهای که کنت اندروز ارائه داده است، در همان مراحل آغازین شناسایی گزینههای استراتژیک، نیاز است تا بین اهداف سازمان، گزینههای استراتژیک و همچنین حیطه فعالیتهای سازمان، ارتباط برقرار شود. در واقع این امر از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده و نباید نسبت به آن غافل شد. زمانی که یک شرکت یا سازمان قصد تعیین ویژگیهای یک استراتژی را داشته باشد، عوامل مختلفی وجود دارند که میتوانند بر روی این ویژگی ها و همچنین شناسایی مزیت رقابتی تاثیرگذار باشند.
روابطی که بین اهداف، سیاستها و اقدامات وجود دارند، نمونه ای از این عوامل تاثیرگذار به حساب می آیند. البته لازم به ذکر است که تمامی این اهداف و اقدامات باید در راستای تعیین ویژگی ها و شناسایی مزیتهای رقابتی باشند. علاوه بر موارد ذکر شده برای اینکه تدوین استراتژی با موفقیت پشت سر گذاشته شود، نیاز است تا فرصتهای بالقوه سازمان به خوبی تجزیه و تحلیل شوند.
قبل از اینکه دست به شناسایی گزینههای استراتژیک بزنیم، باید جایگاه کنونی سازمان را تعیین کنیم. برای تعیین این جایگاه میتوان از تجزیه و تحلیل SWOT بهره برد. این روش از تجزیه و تحلیل باعث میشود تا نقاط قوت و ضعف یک سازمان شناسایی شوند و سپس تمامی این نقاط با فرصتها و همچنین تهدیدهای خارجی پیوند داده شوند. زمانی که تجزیه و تحلیل مبتنی بر محیط انجام میگیرد، میتوان انواع نقاط قوت و ضعف را شناسایی کرد. همچنین اگر تجزیه و تحلیلها مبتنی بر منابع، فرصتها و تهدیدها باشند نیز منجر به شناسایی این نقاط قوت و ضعف میشوند.
عواملی که بر کیفیت طراحی تجزیه و تحلیل SWOT تاثیرگذار هستند
عوامل مختلفی وجود دارند که میتوانند بر روی کیفیت طراحی تجزیه و تحلیل SWOT تاثیرات خود را بگذارند که از جمله آنها میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- کوتاه و مختصر بودن
- ارتباطی که بین نقاط قوت و ضعف با فاکتورهای کلیدی موفقیت در صنایع مختلف وجود دارد
- برای بیان نقاط قوت و ضعف بهتر است از عبارات تفضیلی بهره برده شود؛ به عنوان مثال به جای کلمه خوب از بهتر استفاده شود
- عباراتی که به کار میروند، باید کاملا مشخص و بدون هاله ای از ابهام باشند؛ چرا که این احتمال وجود دارد که تمامی افراد بر روی یک ایده به توافق نرسند.
به جدول زیر توجه داشته باشید
جدولی که در ادامه می آوریم به خوبی چندین مثال را برای بیان نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها و تهدیدها بیان میکنند؛ پس به خوبی به آن توجه کنید تا بهتر به درک استراتژی کسب و کار دست پیدا کنید.
تجزیه و تحلیل باید موارد مختلفی را مشخص کنند
تجزیه و تحلیل این وظیفه را بر عهده دارد تا به خوبی مشخص کند که در حال حاضر جایگاه شرکت کجاست. همچنین این تجزیه و تحلیل باید تعیین کند که شرکت در چند سال آتی در چه جایگاهی قرار خواهد گرفت. این فاصله ای که در این بین وجود دارد باید کاملا واقع بینانه باشد. در تعیین استراتژی کسب و کار، باید نقاط ضعف و قوتی که هر سازمان دارد را شناسایی کنید.
علاوه بر آن نیاز است تا به بررسی نقاط ضعف و قوت رقبای خود نیز بپردازید. این موضوع بسیار پراهمیت بوده و حتما باید نهایت دقت بر روی این موضوع به کار گرفته شود. تمامی نقاط قوت و ضعفی که شناسایی میشوند، باید همراه با واقع بینی باشد. یعنی سازمان همانگونه که هست باید معرفی شود و هیچگونه کم و کاستی و یا افزونی اضافی بیان نشود. در تجزیه و تحلیل SWOT اشتباهات رایجی صورت میگیرند.
یکی از این اشتباهات این بوده که افراد تصور میکنند این روش بدون هیچگونه مشکلی است. کمبودهای واقعی در این روش به ندرت به نمایش گذاشته میشوند. به گونه ای که گاهی اوقات مسائل استراتژیک که در سازمانها وجود دارند، نادیده گرفته میشوند. این موضوع باعث خواهد شد تا استراتژی کسب و کار به آن خوبی که انتظارش را دارید، پیش نرود.
اشتباه دومی که ممکن است صورت بگیرد این بوده که افراد یک لیست بلند از نقاط قوت و ضعف تهیه میکنند. نقاط قوت و ضعفی که لیست شدهاند، هیچگونه پشتوانه تحلیلی و منطقی ندارند؛ اگر نیز وجود داشته باشد بسیار کم و پایین است. اگر فهرست شما کوتاه ولی سرشار از منطق باشد، بهتر از یک فهرست بلند بدون هیچگونه پشتوانه منطقی است.
گزینههای مبتنی بر محیط: استراتژیهای عمومی پورتر
یکی از مهمترین مباحثی که در رابطه با تعیین استراتژی کسب و کار وجود دارد، استراتژیهای عمومی پورتر هستند. اگر بخواهیم بیشتر به این موضوع پی ببریم، نیاز است تا نگاه اجمالی بر روی استراتژیهای عمومی پروفسور مایکل پورتر داشته باشیم که استاد مدرسه اقتصاد هاروارد است. این استراتژیهای عمومی شامل گزینههای زیر میشوند:
- رهبری هزینه یا Cost Leadership
- تمایز یا Differentiation
- تمرکز یا Focus
اگر بخواهیم ریشه این دیدگاه را بیان کنیم، باید به بحث های اقتصادی صنعتی که در پیرامون شیوه رقابت شرکتها وجود دارند، نگاهی بیندازیم. یکی از مهمترین شاخه علم اقتصاد، اقتصاد صنعتی است. این واحد کاملا اختیاری بوده و تقریبا از اوایل دهه هفتاد تنها به تعدادی از دانشکده های اقتصاد افزوده شد. با مرور زمان استادان و دانشجویان بسیار زیادی از این واحد درسی استقبال کردند.
مفاهیمی که بر اساس نظریههای اقتصاددانان باید مورد توجه قرار گیرند
بر اساس نظریه هایی که اقتصاددانان دارند در حوزه اقتصاد صنعتی تلاش های منسجم و علمی بسیار زیادی صورت گرفتند که منشاء تمامی آنها آلفرد مارشال بود؛ چرا که توانست آثار مختلفی را در این زمینه منتشر کند. از جمله این آثار میتوانیم به اصول علم اقتصاد و اقتصاد صنعت اشاره داشته باشیم. بر اساس اعتقادی که پورتر دارد، تنها سه استراتژی وجود دارند که هر نوع کسب و کاری میتوانند نسبت به انتخاب آنها اقدام کنند.
در اوایل سال 1980 بود که سه استراتژی موجود به عنوان مقدمه ای از تفکر استراتژیک به شناخت رسیدند. با گذشت این همه سال، هنوز هم از این سه استراتژی به عنوان معیارهایی بهره می برند که میتوانند در تشخیص سایر استراتژی کسب و کار مثمر ثمر باشند.
مفهوم استراتژی عمومی برای اولین بار توسط پورتر در دو کتاب، مطرح شد. این کتاب ها شامل گزینههای زیر هستند:
- کتاب استراتژی رقابتی (1980) (Competitive Strategy: Techniques for Analyzing Industries and Competitors)
- کتاب مزیت رقابتی (1985) (Competitive Advantage: Creating and Sustaining Superior Performance)
از آنجایی که کتاب مزیت رقابتی در مقایسه با کتاب استراتژی رقابتی دیرتر به نگارش درآمده، شاهد تغییرات مختلفی خواهید بود؛ به همین علت اطلاعاتی که در این مطلب به آنها می پردازیم، بر اساس کتاب مزیت رقابتی است. نظراتی که پورتر بیان کرده است، محدود به کسب و کارها بوده و هیچگونه حرفی درباره سازمانهای غیرانتفاعی نگفته است.
سه استراتژی عمومی رقابتی: سه گزینه استراتژیک
همانطور که اشاره کردیم، پورتر سه استراتژی کلی رقابتی را بیان کرده است که به شرح زیر هستند:
- رهبری هزینه
- تمایز
- تمرکز
هر کسب و کاری برای اینکه بتواند به مزیت رقابتی دست پیدا کند، نیاز است تا یکی از استراتژیهای ذکر شده را انتخاب کند. هر کدام از این سه گزینه دارای محدوده ای هستند که کسب و کار و سازمانهای غیر انتفاعی میتوانند دارای فعالیت در آنها باشند. اگر بخواهیم این استراتژی را توضیح دهیم، میتوانیم آن را از دو جنبه بررسی کنیم:
- منبع مزیت رقابتی: کسب و کارها برای اینکه بتوانند به مزیت رقابتی دست پیدا کنند، تنها دو راه پیش روی آنها قرار گرفته شده است. این دو راه شامل تمایز محصولات از رقبا و قیمت پایینتر نسبت به رقبا میشوند.
- قلمرو رقابتی مشتریان هدف: سازمانها این قابلیت را دارند تا بخش عظیمی از یک بازار را تحت هدف خود در بیاورند. همچنین میتوانند تمرکز خود را تنها بر بخش کوچکی از یک بازار بگذارند.
دو عنصری که ذکر کردیم در استراتژی کسب و کار بسیار پراهمیت هستند و پورتر آن دو را در نمودار زیر به نمایش میگذارد:
- تمرکز بر تمایز
- تمرکز بر رهبری هزینه
در ادامه این مطلب قصد داریم تا استراتژی عمومی رقابتی را برای شما توضیح دهیم؛ پس همراه ما باشید. همچنین لازم به ذکر است که میتوان از این استراتژیها در بررسی شاخص ارزیابی عملکرد بهره برد. پس در این راستا مدیریت استراتژی از اهمیت بالایی برخوردار است.
رهبری هزینه
همانطور که اشاره کردیم انواع استراتژی کسب و کار و عمومی وجود دارند که میتوانند بر روی توسعه یک شرکت اثر بسیار مثبتی را داشته باشند. رهبری هزینه نمونه ای از این موارد است. کسی که مدیریت و رهبری هزینه را در داخل یک صنعت بر عهده دارد، به دنبال انتخاب روشهایی است که بتواند هزینههای مختلف را به حداقل برساند. از جمله این هزینهها میتوانیم به موارد زیر اشاره داشته باشیم:
- هزینههای مربوط به ساخت و نگهداری
- هزینههای مربوط به تجهیزات
- هزینههای مربوط به نیروی کار
- هزینههای مربوط به روشهای انجام کار
حالا قرار است تا به بررسی روشهایی بپردازیم که در به حداقل رساندن هزینهها تاثیرگذار هستند. این روشها در مقایسه با گزینههای دیگر مفیدتر و تاثیرگذارتر هستند. یک نکته کلیدی که باید برای شما بیان کنیم این بوده که اگر یک شرکت هزینههای کمتری را در مقایسه با نمونه های دیگر داشته باشد، میتواند از یک مزیت رقابتی آشکار بهره ببرد. همچنین به احتمال بسیار قوی این مزیت رقابتی پایدار است.
حالا فرض کنید که تولید کننده از میان استراتژی کسب و کار، گزینه قیمت پایین را انتخاب کرده است. این تولید کننده برای اینکه بتواند هزینهها را کاهش دهد، نیاز دارد تا تمامی منابعی که منجر به این هدف میشوند را به کار بگیرد. این دسته از تولیدکنندگان معمولا یک محصول استاندارد را به چرخه فروش می رسانند و بعد از آن به دنبال انتخاب استراتژیهایی هستند که تا با کمک آن بتوانند فرآیند فروش را در مقیاس های بزرگتر عملی کنند. سپس تمامی این منابع به کار گرفته میشوند تا از این طریق بتوان به مزیتهای مطلق هزینهها دست پیدا کرد.
کارهایی که رهبران هزینه باید انجام دهند
آن دسته از افرادی که در بخش رهبری هزینهها فعالیت میکنند، برای اینکه بتوانند موقعیت خود را به دست بیاورند باید در تمامی بخش های زنجیره های تامین، هزینهها را کم کنند و سپس تمامی جزئیات موجود را در نظر بگیرند. نمونه بارز برای این استراتژی کسب و کار، رستورانهای مک دونالد است. رستورانهای این برند سعی کردهاند تا محصولات خود را استانداردسازی کنند و سپس یک خرید متمرکز را بر روی تهیه مواد اولیه به صرفه داشته باشند و از این طریق هزینهها را کاهش دهند.
در صورتی که استراتژی کسب و کار مبتنی بر هزینهها باشند، میتوانید شاهد مزیتهای گوناگونی از آن برای سازمانها باشید. شاید این سؤال برای شما پیش بیاید که رهبری هزینه در بازار از کجا سود خود را به دست می آورد. شرکتها این فرصت را خواهند داشت تا محصولات خود را با قیمتهایی که در بازار میانگین هستند، به فروش برسانند.
حالا اگر این دسته از محصولات نتوانند با دیگر محصولاتی که در بازار موجود هستند رقابت کنند و یا کیفیتی پایینتر داشته باشند، در آن صورت برای اینکه بتوانند به فروش مطلوبی دست پیدا کنند، نیاز دارند تا آنها را با قیمتی پایینتر به عرضه برسانند.
به طور کلی رقبا در مقایسه با رهبری هزینه، هزینههای بیشتری را متحمل میشوند. بعد از اینکه استراتژی ذکر شده با موفقیت تکمیل شود، در آن صورت این دسته از تولیدکنندگان میتوانند از قیمت تمام شده کمتری برخوردار شوند و از این طریق در سطح بازار به سودهای بیشتری دست پیدا کنند.
کارهایی که سازمانها در رهبری هزینه انجام میدهند
سازمان برای اینکه بتواند این گزینه از استراتژی کسب و کار را دنبال کند، بر روی کاهش هزینهها در تمامی فرآیندها تاکید میکند و در واقع تمرکز خود را نیز بر روی این مورد میگذارد. البته یک نکته بسیار مهمی که باید در نظر داشته باشید این بوده که همیشه رهبری هزینه بیان کننده قیمت پایین نیست؛ چرا که یک شرکت میتواند محصولات خود را در محدوده میانگین قیمتی به فروش برساند و سپس سود مازادی که به دست می آورد را مجددا در بخشی سرمایهگذاری میکند.
پس در کنار بهره مندی از مشاوره فروش و بازاریابی میتوان از انواع استراتژی کسب و کار، همچون رهبری هزینه بهره برد. همچنین برای اینکه بتوان از این استراتژیها نهایت بهره را برد، نیاز است تا در دوره های آموزش سازمانی شرکت کرد.
استراتژی تمایز
یکی از مهمترین گزینههایی که پیش روی سازمانها برای تعیین استراتژی کسب و کار قرار گرفته شده، استراتژی تمایز است. حالا شاید این سؤال مطرح شود که تمایز چه زمانی اتفاق می افتد؟ زمانی که یک سازمان با ارائه محصولات خود، بهتر بتواند نیازهای مشتریان را در بازار و در مقایسه با سایر رقبا برآورده کند، در آن صورت تمایز اتفاق می افتد. زمانی که سازمان بتواند همچنین محصولات ویژهای را به بازار عرضه کند، در آن صورت میتواند قیمت آنها را بالاتر، حتی بالاتر از متوسط قیمت در بازار، در نظر بگیرد. تمایز زمانی معنی پیدا میکند که بازار بخش بندی شود. حالا بخش بندی بازار چه معنایی دارد؟
بخش بندی بازار به این معنا است که گروههای خاصی باید شناسایی شوند؛ این گروه ها در مقایسه با سایر رقبا پاسخ های متفاوتی را به استراتژیها میدهند. گاهی اوقات مشتریان حاضر هستند تا برای محصولی که در بازار متمایز است، بهای بیشتری را کنار گذاشته و پرداخت کنند. همچنین لازم به ذکر است که تمایز در جنبه های مختلفی به نمایش در میآیند که از جمله آنها میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- خدمات بهتر
- مواد اولیه مرغوب تر
- مواد اولیه گرانبهاتر
- عملکرد بهتر محصول
مک دونالد نمونهای از شرکتهای متمایز شده به حساب میآید که در این تمایز عواملی همچون نام تجاری، محصولات و تصویر محصولات دخیل هستند. یک نمونه معروف دیگر اسنپ بوده که به واسطه ایجاد برندینگ موفق و سطح مناسبی از قیمت به تمایز رسیده است.
اعتقاد ویژهای که پورتر در استراتژی تمایز دارد
بر اساس اعتقادی که پورتر دارد، اگر شرکتها بخواهند به این مورد از استراتژی کسب و کار یعنی تمایز دست پیدا کنند، نیاز دارند تا هزینههای اضافی را برای پرداخت کنار بگذارند. به عنوان مثال تبلیغ کردن یک برند میتواند در متمایز کردن آن نقش داشته باشد. برای تبلیغ به هزینههای اضافی نیاز خواهد بود.
از این رو هزینههای محصولاتی که تمایز پیدا کردهاند، در مقایسه با رقبای خود بیشتر خواهند بود. یک فرد که تولید کننده محصولات متمایز است، این قابلیت را خواهد داشت تا در بخش قیمت گذاری ورق را به سمت خود برگرداند و از یک سری مزایا بهرهمند شود. محصولی که تولید کننده میسازد، بسیار منحصر به فرد بوده و به همین علت میتواند بر روی آن قیمت بیشتری را در مقایسه با رقبای خود اعمال کند.
دو مسئله مهم موجود در استراتژی تمایز
دو مسئله بسیار مهم در استراتژی تمایز وجود دارند که نسبت به آنها نباید غافل بود. این مسائل شامل موارد زیر میشود:
- همانطور که اشاره کردیم در صورت انتخاب استراتژی کسب و کار مبتنی بر تمایز نیاز است تا هزینههای اضافی در نظر گرفته شوند. برای اینکه بتوانیم هزینههای اضافی را تخمین بزنیم و سپس برای محصولات افزایش قیمتی داشته باشیم، کار بسیار سختی پیش روی ما خواهد بود.
- زمانی که سیاست تمایز یک شرکت با موفقیت پشت سر گذاشته میشود، ممکن است رقبای دیگری نیز برای تقلید پیشقدم شوند. مثال بارزی که میتوانیم برای شما نام ببریم، تپسی است که بعد از مشاهده موفقیت اسنپ، وارد حوزه حمل و نقل و تاکسی های الکترونیکی شد. کسی که اولین بار این ایدهها را اجرایی و عملی میکند، باید متحمل هزینههای بیشتری نیز شود.
هر کدام از این مسائلی که برای شما ذکر کردیم، قابل حل نیستند. همین موضوع باعث شده است تا جذابیت تمایز، به عنوان یک استراتژی کسب و کار، نسبت به سایر استراتژیها کاهش پیدا کند.
استراتژی تمرکز یا گوشه
از دیگر استراتژی کسب و کار میتوانیم به استراتژی تمرکز یا گوشه اشاره داشته باشیم. گاهی اوقات نیز سازمانها ترجیح میدهند تا از تمرکز به عنوان استراتژی اصلی خود استفاده کنند. پورتر این اعتقاد را دارد که گاهی اوقات در مقیاس یا بخشی از بازار هیچ کدام از استراتژیهای رهبری هزینه و تمایز جوابگو نیستند.
به عنوان مثال برای اینکه استراتژی رهبری هزینه انتخاب شود، نیاز است تا منابع مالی نیز تامین شوند که این مورد گاهی در دسترس نیست؛ پس باید به فکر انتخاب دیگر استراتژیها بود. همچنین گاهی اوقات انتخاب محصولات متمایز به هزینههای گزافی نیاز دارد. سازمانها نمیتوانند از پس هزینههای این استراتژی کسب و کار بر بیایند؛ پس انتخاب استراتژی تمایز نیز عاقلانه نیست.
اگر هدف از انتخاب تمایز کیفیت باشد، قطعا ارائه محصولاتی که کیفیت بالایی دارند ولی قیمت آنها ارزان است، در کنار هم چندان مطلوب به نظر نمیرسد؛ به همین علت سازمانها بهناچار باید به استراتژی سوم یعنی تمرکز روی بیاورند. وقتی که سازمان تمرکز خود را بر روی بخشی از بازار بگذارد، در آن صورت باید از استراتژی تمرکز بهره برده شود.
در واقع این سازمانها قصد دارند تا با عرضه محصولات تنها به همان بخش، به مزیت رقابتی دست پیدا کنند. این فرآیند تحت عنوان بازاریابی جاویژه یا گوشهای شناخته میشود. پس به صورت کلی استراتژی تمرکز تنها یک بخش از بازار را انتخاب میکند، سپس متناسب با صنعت انتخاب شده، نسبت به ارائه محصولات مختلف اقدام میکند. در واقع سایر بخش های بازار توسط سازمانها نادیده گرفته میشوند.
کارهایی که باید در استراتژی مبتنی بر تمرکز انجام شوند
در صورتی که یک سازمان از استراتژی کسب و کار مبتنی بر تمرکز استفاده کند، برای اینکه بتواند از این استراتژی بیشترین بهره را در بخش های هدف ببرد، نسبت به بهینهسازی آن اقدامات لازم را به انجام می رساند. سازمانها در همین بخش های هدف به دنبال این هستند تا به مزیت رقابتی برسند. با مواردی که بیان کردیم کاملا واضح است که تمامی بخش های بازار عاری از مزیت رقابتی هستند.
پورتر به مرور نظرات خود را تکمیل میکند. پیرو نظرات تکمیل شده، برخی از سازمانها میتوانند همراه با استراتژی تمرکز دو استراتژی کسب و کار دیگر یعنی رهبری هزینه و تمایز را به میان بیاورند و با ترکیب تمامی این ها با یکدیگر، به نتایج ویژهای دست پیدا کنند. موارد زیر به خوبی این بخش را توضیح میدهند:
- زمانی که استراتژی تمرکز و رهبری هزینه با یکدیگر ترکیب شده و به کار گرفته میشوند، هدف این بوده که هزینهها را کاهش دهند و از این طریق به هدف مزیت رقابتی خود دست پیدا کنند.
- همچنین زمانی که ترکیبی از تمرکز و تمایز به کار گرفته میشوند، هدف این بوده شرکت بتواند در بخش هدف خود تمایز ایجاد کند.
تفاوتهایی که در بخشهای مختلف وجود دارند
در بخش های مختلف بازار تفاوت هایی وجود دارند. اساسی که استراتژی تمرکز آن را دنبال میکند این بوده که بتواند از این تفاوت ها، هر چند کوچک هستند، بهرهبرداری لازم را انجام دهد. از انواع استراتژیهای تمرکز میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- تمرکز بر افراد چپ دست
- تمرکز بر افراد در محدوده سنی 2 تا 5 سال
زمانی که یک شرکت افراد خاص و یا بخش کوچکی از بازار را تحت هدف خود قرار میدهد، باید بتواند سودی بهدست آورد که بیشتر از میانگین موجود در صنعت باشد. حاصل شدن این سود از طرق مختلف امکانپذیر است. به عنوان مثال شرکتها میتوانند به دلیل ارائه محصولاتی با کیفیت استثنایی قیمتهای بالاتری را نیز برای آن در نظر بگیرند. همچنین میتوانند قیمتها را پایین بیاورند و از این طریق میزان فروش را افزایش دهند.
اگر بخواهیم در بازار جهانی خودرو دو نمونه از استراتژی تمرکز را نام ببریم، میتوانیم به رولز رویس و فراری اشاره داشته باشیم. این شرکتها توانستهاند بخش کوچکی از بازار خودروسازی را به خود اختصاص دهند. این شرکتها محصولات باکیفیت و استثنایی را با قیمتهای بالا ارائه میدهند و مشتریان و مخاطبان خاص خودشان را دارند.
مشکلاتی که اتخاذ استراتژی تمرکز با خود به همراه خواهد داشت
در زمان اتخاذ استراتژی تمرکز نیز ممکن است با مشکلات مختلفی مواجه شوید. این مشکلات شامل گزینههای زیر هستند:
- همانطور که در تعریف گفتیم، استراتژی تمرکز تنها بخش کوچکی از بازار را در اختیار دارد. این بخش ممکن در جلب توجه بازار به آن مقداری که باید توان نداشته باشد.
- اگر صرفه جویی در مقیاس دارای اهمیت بالایی باشد، ممکن است استفاده از رویکرد ترکیبی تمرکز و هزینه بسیار دشوار باشد. صنعت خودرو یک مثال بارز برای این موضوع است.
- بخشی از بازار که انتخاب شده، از ماهیت خاص و منحصر به فرد بهرهمند است؛ بعد از گذشت مدت زمان محدود، ممکن است به صورت کامل ناپدید شود.
مشکلاتی که ذکر کردیم در استراتژی کسب و کار بسیار پراهمیت هستند ولی نکته ای که وجود دارد این بوده که تمامی آنها میتوانند راه حل مخصوص به خود را داشته باشند. بر اساس تجاربی که شرکتهای متوسط و بزرگ داشته اند، به این نتیجه دست پیدا کردهاند که این استراتژی میتواند برای آنها سود بسیار بالایی داشته باشد. همچنین در صورتی که استراتژی کسب و کار مبتنی بر تمرکز به درستی انتخاب و سپس به اجرا در بیاید، میتواند شرکتها را در رسیدن به مزیت رقابتی پایدار راهنمایی کند.
حالا که با هر سه مورد از استراتژیهای عمومی رقابتی آشنا شدید، نیاز است تا اطلاعات دیگری نیز در حوزه های مربوط کسب کنید که ادامه مطلب به خوبی به پوشش این موضوع پرداخته است.
خطر گیر افتادن در حد وسط یا being stuck in the middle
در ادامه بحثهایی که پیرامون استراتژیهای عام وجود دارند پورتر این نظریه را نیز بیان کرده است که گاهی اوقات سازمانها و شرکتها بین هر سه استراتژی موجود گیر میکنند و نمیتوانند یکی از آنها را انتخاب کنند. نتیجه این امر عدم انتخاب حتی یکی از آنها است. این شرایط به اصطلاح گیر کردن در حد وسط نامیده میشود. اگر یک شرکت در این موقعیت قرار بگیرد، در آن صورت نمیتواند مزیت رقابتی داشته باشد. دلیل آن نیز واضح است؛ چرا که وقتی یک شرکت رهبری هزینه را در دست خود دارد، بدین معناست که یکی از استراتژیهای تمرکز و تمایز را انتخاب کرده است.
در نهایت میتواند در بازار نیز موقعیت بهتری داشته باشد. این شرکتهایی که در حد وسط گیر کردهاند، قطعا در مقایسه با شرکتهایی که یک مورد از استراتژی کسب و کار را انتخاب کردهاند، سود پایینتری خواهند داشت. البته مفسران مختلفی وجود دارند که این تحلیل را نپذیرفته و مخالفت خود را اعلام کردهاند. کای، ستاپفورد، بیدن فولر و ملیر چند تن از این اشخاص هستند. این افراد نمونه های موفقی را معرفی کردهاند که در زمینه استراتژی کسب و کار توانستهاند بیشتر از یک گزینه را برای پیشبرد اهداف خود انتخاب کنند.
مثال ویژهای که میتوانیم برای شما نام ببریم خودروهای تویوتا و همچنین تولید لباس بنتون هستند. هر چند هر کدام از این برندها و فروشگاه ها محصولات متمایزی را ارائه میکنند، ولی دارای قیمت پایینی هستند.
با نقد استراتژیهای عمومی پورتر همراه باشید
هندری به همراه دیگر منتقدان، نسبت به گزینههای استراتژیک عمومی چندین نقد را ارائه داده اند. در این راستا یک سری شواهد تجربی را نیز به ثبت رساندهاند که به دلیل ارزش و اعتبار مطلقی که آنها دارند، این بحث به محدودیت کشیده میشود. در ادامه انتقادهایی که در این زمینه شدهاند را برای شما بیان خواهیم کرد.
انتقاداتی که در خصوص رهبری هزینه وجود دارند
یک مورد از استراتژی کسب و کار، رهبری هزینه است. از مهمترین انتقاداتی که در این زمینه به این استراتژی وارد شدهاند، میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- این گزینه همواره به دنبال هزینههای پایینتر بوده و قصد دارد تا رهبری هزینه را در بازار بر عهده بگیرد. این استراتژی سعی میکند تا پایینترین قیمت را در میان رقبای خود داشته باشد. حالا چه اطمینانی وجود دارد که بیشتر از یک شرکت این گزینه را انتخاب کرده و سپس آن را دنبال کند؟ چه راهکاری برای برخورد با این تناقض وجود دارد؟
- رقبا نیز میتوانند به مرور هزینههای خود را کاهش دهند. حالا یک شرکت چگونه میتواند امیدوار باشد که مزیت رقابتی به دست آمده در بلند مدت نیز به قوت خود پایدار بماند؟ چگونه میتوان اطمینان ایجاد کرد که هیچگونه ریسکی آن را تهدید نمیکند؟
- زمانی میتوانیم بگوییم که رهبری هزینه باعث ایجاد مزیت رقابتی میشود که مشتریان این امکان را داشته باشند تا قیمتها را با یکدیگر مقایسه کنند. پس میتوانیم نتیجه بگیریم شرکتی که عهده دار رهبری هزینه است، باید از این نظر نیز (از لحاظ قیمتی) در بازار از برتری برخوردار باشد؛ دلیل آن نیز این بوده که مشتریان از قیمتها اطلاع دارند و هر چه سریع تر برای مقایسه پیشقدم میشوند. حالا برخی از مشتریان از تمامی قیمت شرکتها آگاه نیستند. پس چه میشود اگر شرکتی این مزیت را از شما بگیرد، بدون اینکه مطلع شوید؟ اگر قیمتها به صورت مداوم کاهش پیدا کنند، در آن صورت این امکان وجود دارد که بر روی موقعیت ها و محصولات شرکت اثر بسیار مخربی را بگذارند. در نهایت سودمندی از این روش بسیار کاهش پیدا کند.
انتقاداتی که در خصوص استراتژی تمایز وجود دارند
در رابطه با استراتژی کسب و کار مبتنی بر تمایز نیز انتقاداتی وجود دارند. اگر بخواهیم به پاره ای از انتقادات اشاره داشته باشیم، ذکر گزینههای زیر در اولویت قرار میگیرند:
- به طور کلی در این نوع استراتژی، فرض بر این گرفته میشود که قیمت محصولات متمایز بالا است. این فرض بسیار ساده است؛ چرا که ممکن است نوع تمایز باعث افزایش قیمتها نشود.
- یک شرکت ممکن بخواهد سهام خود را به فروش برساند و به همین منظور از گزینه تمایز استفاده کند ولی چیزی که نهایتا عاید آن خواهد شد، پیشنهادهایی با قیمتهای پایین است.
- پورتر بر این باور است که تمایز در ظاهر بدون هیچگونه وقفهای آشکار میشود. مشکلی اصلی که در گزینههای استراتژیک وجود دارد این نبوده که به تشخیص تمایز نیاز باشد، بلکه باید شکلی از تمایز انتخاب شود که بتواند جذابیت بسیار زیادی را برای مشتری داشته باشد. گزینههای عام استراتژیک هنوز نتوانسته هیچ راه حل قطعی را برای حل این مشکل ارائه دهند.
انتقاداتی که در خصوص قلمرو رقابتی وجود دارند
برخی دیگر از انتقاداتی که به گزینههای استراتژیک وارد میشوند، در ارتباط با قلمرو رقابتی هستند. از مهمترین این انتقادات میتوانیم به گزینههای زیر اشاره کنیم:
- گاهی اوقات مرزی که بین محدوده کوچک و بزرگ در بازار وجود دارد، به اندازه کافی شفاف نیست. حالا کوچک و بزرگ بودن بر چه اساس تعیین میشود؟ بر اساس بازار یا نوع مشتریان؟ حالا اگر تمایز بین این دو گزینه روشن نباشد، در آن صورت چه منفعتی را میتوانیم به دست بیاوریم؟
- این مورد برای بسیاری از شرکتها صدق میکند که اگر گوشه ای از بازار را انتخاب کنند میتوانند به سوددهی بالایی دست پیدا کنند. تا اینجای کار هیچ چیز غیر منطقی وجود ندارد ولی سوالی که مطرح میشود این بوده که دقیقا کدام گوشه از بازار ارزش بیشتری دارد؟ استراتژیهای عمومی پورتر نتوانستهاند در رابطه با این موضوع توضیحی را ارائه دهند.
- هر اندازه که بازار بیشتر تقسیم شود، از این طریق نیز چرخه عمر محصولات کوتاه تر خواهد بود و در نهایت کاهش در بخش ضرورت بازار هدف گسترده نیز بیشتر میشود.
رویکرد مبتنی بر منبع
برای انتخاب گزینههای استراتژیک میتوان از منحصر به فرد بودن یک شرکت و یا توجه به صنعت استفاده کرد. در صورتی که از روش اول استفاده شود میتوانید بیشتر شاهد موفقیت در زمینه استراتژی کسب و کار و رسیدن به مزیت رقابتی باشید. میتوانیم اینطور بیان کنیم که رویکرد مبتنی بر منبع تا حدودی میتواند بر تضعیف رویکرد پورتر تاثیر بگذارد.
بازارهای به شدت متغیر
برای اینکه بتوان در بازارهای پویا به تدوین استراتژی کسب و کار پرداخت، باید از فناوریهای جدیدتر بهره گرفته شود. زمانی که از استراتژیهای عمومی استفاده شود، یعنی فرصتهای جدیدی که وجود دارند از بین خواهند رفت. این فرصتها را نمیتوان به هیچ عنوان با کمک انواع استراتژیهای عمومی تشخیص داد.
اصول استراتژیک کلیدی در استراتژی کسب و کار
در رابطه با استراتژی کسب و کار چندین اصول استراتژیک کلیدی وجود دارند که هر کدام بسیار پراهمیت هستند. از مهمترین این اصول میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- استراتژیهای عمومی را میتوانیم در بین ابزارهایی جای دهیم که برای ایجاد گزینههای استراتژیک در داخل یک سازمان به کار گرفته میشوند. تمامی این استراتژیها مبتنی بر جستجوی سازمانی بوده و به منظور کسب مزیت رقابتی به کار گرفته میشوند.
- به طور کلی گزینههای استراتژیک عمومی شامل سه گزینه رهبری هزینه، تمایز و تمرکز هستند.
- هدف از به کار گرفتن رهبری هزینه این بوده که بتوان به تولید با کمترین قیمت رسید. البته این سیاست ضرورتا بیان نمیکند که هدف عرضه محصولات با قیمتهای پایین است. در صورتی که قیمتها معادل با قیمتهای میانگین در بازار باشند، میتوانند به سود بیشتری دست پیدا کنند.
- گزینه تمایز نیز هدف عرضه محصول در بخشی از بازار را دارد. در این راه محصولات به شکل ویژهای توزیع میشوند. همین موضوع ممکن است باعث افزایش قیمتها شود. هر چند استفاده از استراتژی کسب و کار مبتنی بر تمایز هزینه بردار خواهد بود ولی برای جبران آن میتوان از افزایش قیمت گذاری استفاده کرد.
- در تعریف کلی تمرکز میتوانیم اینطور بیان کنیم که بخشی از بازار به عنوان بازار هدف انتخاب میشود. میتوان این سیاست را همراه با دو استراتژی ذکر شده در بالا همراهی کرد.
در تعیین استراتژی کسب و کار چه گزینههایی مطرح هستند؟
برای اینکه بتوان استراتژی کسب و کار را تعیین کرد، گزینههای مختلفی مطرح میشوند. هر کدام از این گزینهها دارای مزیتهای خاص خود هستند. در ادامه به توضیح هر یک از گزینهها خواهیم پرداخت و مزیتهای آنها را با شما در میان خواهیم گذاشت.
اکتساب
از گزینههایی که در رابطه با استراتژی کسب و کار مطرح میشود، میتوانیم به اکتساب اشاره داشته باشیم. مهمترین دلیلی که باعث انتخاب شیوه توسعه بازار میشود، داراییهایی هستند که در اختیار یک شرکت قرار دارند. برای اینکه بتوان یک شرکت را خریداری کرد، معیارهای مختلفی را باید در نظر گرفت. همچنین دلایل مختلفی وجود دارند که باعث انتخاب شما میشوند. از جمله این دلایل میتوانیم به گزینههای زیر اشاره داشته باشیم:
- نام های تجاری
- سهم بازار
- شایستگی های کلیدی
- فناوریهای ویژه
به عنوان مثال شرکت خبری نیوز کورپوریشن دارای یک فناوری رمزگذاری است. این شرکت توانسته این فناوری منحصر به فرد را در سال 1990 و تنها با خرید یک شرکت به دست بیاورد. البته روش اکتساب معایب خاص خود را دارد. به عنوان مثال زمانی که یک شرکت مالک دارایی خاص باشد، در آن صورت این احتمال وجود دارد که مجبور به پرداخت هزینههای بالاتر از داراییها باشد. برای مثال شرکت نستله برای خرید شرکت شکلات در سال 1989 مجبور شد تا مبلغی را پرداخت کند که دو برابر سهام ارزش گذاری شده بود.
مزایا و معایب روش اکتساب
جدول زیر میتواند به صورت اجمالی معایب و مزایای این روش را بیان کند:
ادغام؛ گزینه ای دیگر برای تعیین استراتژی کسب و کار
از دیگر گزینهها که منجر به تعیین استراتژی کسب و کار میشود، ادغام است که شباهت بسیار زیادی با اکتساب دارد. در این نوع از استراتژی برای اینکه به آن هدف مورد نظر رسید، نیاز است تا دو شرکت با یکدیگر ترکیب شوند. در واقع هیچ کدام از شرکتها نباید برای خرید یکدیگر اقدامی انجام دهند؛ چرا که هیچ کدام از شرکتها آنقدر بزرگ نیستند تا بتوانند دیگری را خریداری کنند و از این طریق ترکیب شوند.
این روش در مقایسه با اکتساب مزیت منحصر به فردی دارد و آن نیز دوستانه بودن آن است ولی به طور کلی برای اینکه بتوان کسب و کار را به خوبی مدیریت کرد، نیاز است تا در زمینههای خاص به کسب مهارت بپردازید.
اتحاد و سرمایهگذاری مشترک
سرمایهگذاری مشترک را میتوانیم شکلی از کسب و کار در نظر بگیریم که سهام شرکت به صورت مشترکا تحت مالکیت یک شرکت مادر در میآید. به عنوان مثال دو شرکت نستله و جنرال میلز با یکدیگر سرمایهگذاری مشترک انجام دادند و نتیجه آن ایجاد شرکت سرال پارتنرز بود.
اتحاد را نیز میتوانیم شکلی از توافق قراردادی به حساب بیاوریم که بین دو شرکت انجام شده و تا حدودی نقاط ضعفی دارد. چندین شرکت مخابراتی برای اینکه بتوانند توسعه بین المللی را به سرانجام برسانند، در اروپا نسبت به ایجاد اتحاد اقدام کردهاند. اتحاد و سرمایهگذاری مشترک که تعیین کننده استراتژی کسب و کار بوده، دارای مزیتها و معایب گوناگونی هستند. برای آشنایی با هر کدام از این موارد، میتوانید به جدول زیر توجه داشته باشید:
فرانشیز
یکی دیگر از گزینههایی که در تعیین استراتژی کسب و کار موجود بوده، فرانشیز است. در واقع فرانشیز را میتوانیم شکلی از اعطای گواهینامه به حساب بیاوریم که در یک طرف از قرارداد گواهینامهای اعطا و ارائه میشود که همراه با بستههای تایید شده از فعالیتهای گوناگون است.
این بستهها نیز ممکن حاوی مواردی همچون نام تجاری، خدمات تخصصی فنی و همچنین برخی از همکاریها در زمینه تبلیغات باشند. درصدی از گردش مالی صورت گرفته در این روش به مالک اصلی برند پرداخت خواهد شد. از فرانشیزهای شناخته شده میتوانیم به رستورانهای مک دونالد اشاره داشته باشیم. این شیوه نیز مزیتها و معایب خاص خود را دارد. جدول زیر به خوبی این مزایا و معایب را نشان میدهد:
پس همانطور که مشاهده کردید هر کدام از روشهایی که برای تعیین استراتژی کسب و کار به کار میروند، دارای مزایا و معایب مختلفی هستند. هر شرکت و سازمان باید برای شناسایی این نقاط قوت و ضعف پیش قدم شوند تا از این طریق بتوانند بهترین انتخاب ممکن را داشته باشند. انتخاب درست باعث خواهد شد تا شما به مزیت رقابتی دست پیدا کنید.
دنیای کسب و کار یک دنیای بسیار پرتلاطم بوده و همین مورد باعث شده تا سازمانها به چالشهای مختلفی کشیده شوند. این سازمانها برای اینکه بتوانند به مزیت رقابتی دست پیدا کنند، به دنبال استفاده از انواع استراتژی کسب و کار هستند. پس از مهمترین مسائلی که پیش روی سازمانها قرار میگیرد این بوده که بتوانند هر کدام از واحدهای استراتژیک کسب و کار را شناسایی کنند و سپس انواع استراتژی کسب و کار را در کنار یکدیگر تدوین کنند.
هر سازمان برای اینکه بتواند روند رو به رو رشد خود را حفظ کند، نیاز دارد تا از بین گزینههای استراتژیک موجود، به دنبال انتخاب بهترین گزینه باشد. سپس برای اینکه استراتژیها را با یکدیگر تدوین کند، باید از همین گزینههای انتخابی بهره ببرد.
در این مقاله سعی کردیم تا شما را با انواع گزینههای استراتژیک آشنا کنیم و توضیحات کاملی را در رابطه با هر کدام از آنها به شما ارائه دهیم. برای مدیریت پروژه در هر کدام از سازمانها نیاز به این استراتژیها وجود دارد. به عنوان مثال بخشی از پروژه در رابطه با مدیریت مالی است. در این راستا استراتژی رهبری هزینه میتواند بسیار کمک کننده باشد.
همچنین برای مدیریت فروش و مدیریت بازاریابی میتوان از تمامی استراتژیها نهایت بهره را برد. برای اینکه شرکتها بتوانند از انواع استراتژیکها به خوبی بهره ببرند، نیاز به موارد مختلفی همچون مشاوره مدیریت، مشاوره منابع انسانی و مشاور سیستمها فرآیندها دارند. مدیریت خیلی از موارد همچون مدیریت تولید و مدیریت منابع انسانی، در گرو تدوین خوب استراتژی کسب و کار است. پس به تمامی مطالب ارائه شده، نهایت توجه را داشته باشید.
استراتژی کسب و کار وسیلهای است که برای دستیابی به مقاصد (اهداف) مورد نظر ایجاد میشود.
بهطور ساده میتواند یک برنامهریزی کسب و کار بلند مدت توصیف شود. بهطور معمول یک استراتژی کسب و کار یک دوره 3 تا 5 ساله و گاهی اوقات حتی زمان بیشتری را پوشش میدهد.
استراتژی کسب و کار در ارتباط با مسائل مربوط به منابع عمده است به عنوان مثال بالا بردن تأمین مالی برای ساخت یک تولیدی و کارخانه جدید است. استراتژیها همچنین مربوط به تصمیمگیری در مورد این است که چه محصولاتی بیشترین منابع را به خود اختصاص میدهند. استراتژیها با دامنهای از فعالیتهای تجاری مربوط هستند؛ یعنی چگونه و کجا تولید میشوند. برای مثال دامنه BIC’s بر سه حوزه محصول اصلی، فندک، خودکار و ریش تراش متمرکز است و آنها تولیدیهای بزرگ را در مناطق جغرافیایی مهم برای تولید این اقلام توسعه دادهاند.
دو دسته اصلی از استراتژیها را میتوان شناسایی کرد:
۱) استراتژیهای کلی (عمومی) و
۲) استراتژیهای رقابتی
انواع اصلی استراتژیهای کلی که سازمان میتواند دنبال کند عبارتند از:
1) رشد یعنی توسعه شرکت برای خرید داراییهای جدید، از جمله کسب و کار جدید، و توسعه محصولات جدید. درآمد داخلی از وصول کننده مالیات بودن به عملکردهای دیگر مانند جمعآوری بازپرداخت وام دانشجویی و پرداخت اعتبارات مالیاتی گسترش یافته است.
۲) بین المللی کردن یا جهانی شدن یعنی حرکت عملیات به سمت کشورهای بیشتر. برای مثال شرکتهایی مانند ژیلت، کوکا کولا، کلاگ، کادبری اسچوپس شرکتهای چند ملیتی عمده با عملیاتهایی در سراسر جهان هستند.
۳) کاهش هزینه شامل تمرکز بر بهترین خطوطتان است. آمریکاییها به آن “چسبيدن به حرفه خود ” میگویند؛ یعنی تمرکز بر آنچه که به بهترین شکل انجام میدهید.
مزیت رقابتی
استراتژیهای رقابتی نیز مهم هستند. استراتژیهای رقابتی مربوط به انجام بهتر کارها نسبت به رقبا است. برای رقابت یک شرکت نباید تنها از ایدههای رقبا کپیبرداری کند. آنها باید رقبایی برای رقابت پیدا کنند. دو شیوه اصلی برای رقابت شامل این موارد هستند:
۱) فروش کالا با قیمتی پائینتر از رقبا. زمانی ممکن است که شرکت رهبر بازار باشد و از صرفهجوییهای مقیاس سود ببرد.
۲) با تمایز محصولات خود از محصولات رقبا. که شما را قادر میسازد که اگر مایلید قیمت بالاتر را شارژ کنید.
صنعت هواپیمایی به دو بخش اصلی تقسیم میشود. در یک سر بازار قیمت حق بیمه مقولات شرکتهایی مثل بریتیش ایرویز است که بر تمایز متمرکز است. آنها خدمات بهتر، جای پای کافی، سرگرمیهای پرواز، و توجه فردی بیشتری به مسافران ارائه میدهند. در سر دیگر بازار تأکید بر تولید کننده کمهزینه است که خطوط هوایی “کم هزینه” مانند رایان ایر را میتوان مثال زد. رایان ایر بر مسیرهای مسافرتی کوتاه تمرکز دارد به طور مرتب در 24 ساعت پرواز دارد.
صرفه جوییهای مقیاس: مزایایی که شرکتهای بزرگ از تولید حجم بزرگی از محصولات دارند آنها را قادر میسازد که هزینههای خود را بر روی واحدهای بیشتری از تولید پخش کنند.
تمایز: محصولات خود را از محصولات رقیب متمایز کنید. برای مثال با بستهبندی و برچسب، مراقبتهای مشتری، ویژگیهای اضافه بیشتر و غیره.
.
محمدمهدی صفایی میگه:
مظاهری میگه:
Mz میگه: