«سیاست و رفتار سیاسی به سیاستمداران اختصاص ندارد.» هرکسی که مدتی در یک سازمان یا حتی کسب و کار کوچک فعالیت کرده باشد قطعا با تمام وجود این مطلب را درک کرده است. بیشتر سازمانها محیطی سیاسی، متشکل از رفتارهای سیاسی هستند. رابینز میگوید: روی کاغذ و به شکل تئوریک میتوان یک سازمان بدون رفتار سیاسی تصویر کرد، اما در عمل چنین امری ممکن نیست. برای مشاهده ردپای رفتار سیاسی نیازی به کار کردن در یک سازمان بزرگ با نیروی چند هزار نفری نیست. این رفتار به قدری فراگیر است که حتی در کارهای تیمی 3 نفره هم میتوان آن را درک کرد.
در ادامه مطلب به مسائل زیر خواهیم پرداخت:
- تعریف جامعی از رفتار سیاسی
- مثالهایی از مدیریت سیاسی
- ریشههای رفتار سیاسی در سازمان
- تبعات و آثار سیاسی کاری در فضای سازمان
- پاسخ به این سوال که هوش سیاسی چیست و چطور میتوان آن را پرورش داد؟.

مدیریت سیاسی چیست
تعریف رفتار سیاسی در سازمان
رفتار سیاسی را میتوان به این صورت تعریف کرد:
رفتارهای سیاسی رفتارهایی هستند که در شرح وظایف فرد هیچ اشارهای به آنها نشده است. فرد با تکیه بر این رفتارها سعی میکند تا با نفوذ در افراد دیگر در آنها تاثیر بگذارد. هدف از تاثیرگذاری در رفتارهای سیاسی، بهرهمندی از دیگران یا تغییر در تصمیمهای سازمان در راستای پیشبرد منافع شخصی است.
البته برای رفتار سیاسی در سازمان تعاریف دیگری هم ارائه شده است. تعارف ارائه شده برای این موضوع در حین اختلافات جزئی که با یکدیگر دارند، به یک مفهوم مشترک اشاره دارند آن هم این که: «هدف رفتارهای سیاسی، تامین منافع شخصی است». شایان ذکر است که سازمان خالی از رفتارهای سیاسی تقریبا در هیچ جامعهای وجود ندارد. پس منظور از محیطهای سیاسی، جوامع و سازمانهایی است که چنین رفتاری در آنها به وفور دیده میشود.
به تعبیر رابینز، کارمندان در محیط سازمان خیلی زود به این نتیجه میرسند که هرچه هست، تفسیر است و چیزی به نام «فکت» و «واقعیت» وجود ندارد.
وقتی سخن از عملکرد خوب یک فرد به میان میآید، منظور عملکرد فرد از نظر مدیر سازمان است. همچنین زمانی که گفته میشود فلانی از اعضای مؤثر تیم است، باز هم منظور از مؤثر بودن از نظر یک شخص و بر اساس قضاوت و تفسیر شخصی است. مؤثر بودن، عملکرد، وفاداری، همدلی و همراهی از جمله مفاهیمی هستند که با معیار مشخص نمیتوان میزان آنها را سنجید.
همین عامل کارکنان را به ترسیم تصویر کار کردن بهجای فعالیت بیرونی سوق میدهد و این نقطه آغاز شکل گیری رفتار سیاسی در سازمان است.
مثالهایی از مدیریت سیاسی در سازمان
هر یک از رفتارهای زیر را میتوان نمونهای از مدیریت سیاسی در سازمان به حساب آورد:
برقراری رابطه پنهانی و خارج از محیط رسمی با مسئول دفتر مدیرعامل با هدف اطلاع از اخبار دست اول.
عدم ارائه اطلاعات به تصمیم گیران با هدف تصمیم سازی و ایجاد تغییر در نتایج تصمیم گیری.
ائتلاف و هماهنگی با سایر افراد سازمان با هدف پیشبرد رای و نظر خود در جلسات رسمی یا هدایت جلسات غیر رسمی سازمان.
پخش اخبار کذب و شایعه پراکنی در شبکه ارتباط غیر مستقیم.
انتشار اخبار و اطلاعات محرمانه سازمان در شبکههای مجازی یا فضای عمومی.
محبت و لطف کردن به دیگران با هدف مدیون کردن آنها به خود و وادار به انجام کاری در جایی دیگر برای جبران کردن آن.
اعمال نفوذ بر تصمیم گیران با هدف ایجاد تغییر در تصمیم و اتخاذ تصمیمی متفاوت توسط ایشان.
ریشههای سیاسی کاری در سازمان
بعضی از افراد ذاتا رفتار سیاسی دارند. این افراد نسبت به سایرین برای سیاسی بازی و سیاسی کاری آمادهتر هستند و هرجا هم که بروند با رفتارهای سیاسی خود، آن محیط را هم به بازی سیاست آلوده میکنند. بنابراین بخشی از رفتارهای سیاسی سازمانها را باید در کارمندان و افراد آن سازمان جستجو کرد. افراد قدرت طلب نمونه بارزی از اشخاصی هستند که به رفتار سیاسی تمایل دارند. قدرت برای قدرت طلبان به قدری جذاب است که حاضر نیستند به هیچ قیمتی آن را از دست بدهند.
ماکیاولیستها دومین گروه از افراد مذکور هستند. سیاست و سیاسی کاری یکی از مشخصههای بارز ماکیاولیستها است که در هر مکان از جمله محیط کار از خود نشان میدهند. البته گاهی برخی از ویژگیهای شخصیتی فرد را به سمت سیاسی کاری سوق میدهند. به طور مثال رابینز معتقد است افراد دارای مرکز کنترل درونی از جمله افرادی هستند که به سراغ سیاسی کاری میروند.
شرایط سازمانی نیز در کنار موارد گفته شده میتواند زمینه ساز سیاسی کاری افراد باشد. پس چنین نیست که تمام رفتارهای سیاسی ریشه در ویژگیهای فردی داشته باشند.
بدون مدیریت سیاسی هیچ استاندارد نوشته شدهای برای پذیرش یا عدم پذیرش عملی در سازمان وجود ندارد.
سیاست و رفتار سیاسی از جنبههای مهم و حساس هر سازمانی است، چراکه مرزهای رفتاری هر فرد، فرآیندها، روابط و معاملات را مشخص میکند. درواقع سازمان شما به همچین چارچوبی نیاز دارد. اگر سیاستهای رفتاری بهدرستی طرح شوند، موارد زیر در سازمانتان رخ میدهد:
تهیه چارچوبی برای کنترل بهتر شرایط: سیاست تصویری از رفتار، ارزشها و اخلاقیات را خلق میکند که فرهنگ سازمانی مورد انتظار سازمانتان را تعریف میکند. بدون سیاست هیچ قانون ثابتی وجود نخواهد داشت و سازمان شما ممکن است به هر طرفی کشیده شود.
تشخص ریسکها و برطرف کردن آن: وجود سیاست یعنی ریسکهای سازمانتان تشخص داده شدهاند و برای هر کدام سیاستی درنظر گرفته شده است که بتوان مدیریت ریسک بهتری انجام داد.
انطباق تعریف میشود: زمانی که سیاستها تعریف میشوند، سازمان میتواند نیازها، تعهدات و قراردادهای خود را به خوبی تطابق دهد.

ویژگی های مدیریت سیاسی نادرست
ویژگیهای مدیریت سیاسی نادرست در سازمانها
متأسفانه بیشتر سازمانها ایدهای برای تنظیم سیاستهای رفتاری سازمان خود ندارند. بدون سیاست هیچ استاندارد نوشته شدهای برای پذیرش یا عدم پذیرش عملی وجود ندارد؛ یک سازمان میتواند خیلی سریع تبدیل به چیزی شود که به هیچ عنوان قصدش را نداشته است. سیاست همچنین میتواند از سازمانتان محافظت کند و آن را از خطرات احتمالی دور نگه دارد. مدیریت نامطلوب میتواند باعث ایجاد بدهی و مسئولیتهای حقوقی شود و سازمان را دچار مشکلات مدنی و حتی جنایی کند.
پس متوجه شدیم سیاست رفتاری امری مهم در هر سازمان و شرکت است، اما با این حال، در بیشتر سازمانها سیاستهای رفتاری نامربوط هستند. یک سازمان معمولی احتمالاً سیاستی با ویژگیهای اشتباه زیر دارد:
سیاستهایی دارد که پوشهها و سندها نهفته است: این سیاستها بیشتر در وبسایتها، فایلها، درایوهای کامپیوتری و موبایلها جای گرفته است. سازمانها تمهیداتی نمیاندیشند که اگر فردی خواست تمام سیاستهای رفتاری سازمان را ببیند، بخواند و با سیاستهایی که برای نقشهای خاصی از سازمان درنظر گرفته شده است آشنا شود، بتواند به آنها دسترسی داشته باشد.
سیاستهای ناکارآمد: معمولاً سازمانها برای آموزش سیاستهای خود برنامه خاص و مدونی ندارند؛ بدون در نظر گرفتن کل سازمان یا بخشهای دیگر، سیاستهای خود را پیش میبرد.
سیاستهایی که فرم ثابتی ندارند: سازمانها معمولاً سیاستهای تأیید شده و در فرمت استاندارد ندارند.
سیاستهای نامطئن: هرکسی میتواند یک سند درست کند و آن را سیاست رفتاری بنامد. یک سیاستنامه باید دقیق، تخصصی و همهجانبه باشد.
سیاستهای قدیمی: در بیشتر مواقع، سیاستنامههای منتشر شده بازنگری نمیشوند. درواقع بسیاری از شرکتها و سازمانها هستند که سیاستنامههای خود را برای چندین سال حتی بررسی هم نمیکنند که باعث میشود این سیاستها تأثیر و قدرت کافی را نداشته باشند.
سیاست بدون درنظر گرفتن چرخه زندگی: بسیاری از سازمانها یک رویکرد تککاره و یکبعدی برای تنظیم سیاستنامه خود دارند. آنها جریانهای کاری، وظایف، نگهداشتها، موافقتنامهها و … را در نظر نمیگیرند و هیچ سیستمی برای مدیریت آن وجود ندارد.
سیاستهایی که انتظارات و اتفاقات را درنظر نمیگیرد: معمولاً سازمانها فراموش یا غفلت میکنند تا در سیاستنامه خود انتظارات، اتفاقات، مسائل و تحقیقات را در نظر بگیرند. سازمان هیچ اطلاعی ندارد که این سیاستنامه در کجا جوابگوی نیاز سازمان نیست.
سازمانها معمولاً از نبود یک استراتژی مدون و تنظیم شده برای خلق سیاست رفتاری خود رنج میبرند. یک سیاست تکبعدی سازمانتان و مدیریت سیاستتان را ناکارآمد نشان میدهد. این ناکارآمدی در دنیای امروز نهتنها بر روی کارمندانتان تآثیر میگذارد، بلکه میتواند بر مشتریانتان هم تأثیرگذار باشد.
برای اینکه از این اتفاق جلوگیری کنیم، سازمان باید بتواند جزئیات تاریخچه سیاستنامه خود را نشان دهد، چه سیاستی تأثیرگذار است، چگونه با افراد ارتباط برقرار میکند، چه کسی آن را میخواند، چه کسی برای آن آموزش دیده است، چه کسی آن را تأیید کرده است، برطرف کردن کدام انتظارات تضمین شده است و در نهایت تخدی از این سیاستها چگونه نظارت و تنبیه میشود. بنابراین داشتن مدیریت سیاسی از چنبههای مهم و تأثیرگذار سازمان و شرکت شما است که میتواند اساس و شالوده کسب و کارتان را نیز خلق کند.
منبع: tallyfy