Rokh Management Consulting

مدیریت مارکتینگ یا بازاریابی و تأثیر آن بر فرآیند فروش

منظور از مدیریت مارکتینگ چیست؟

فهرست مطالب

مدیریت مارکتینگ یا بازاریابی فرایند مدیریتی اجتماعی است، که به وسیله آن گروه ها و افراد بسیاری می توانند از طریق مبادله کالا و تولید با هم ارتباط برقرار کنند و نیازهای و خواسته های خود را تامین کنند. برای آنکه بهتر بتوانید این تعریف را درک کنید، لازم است اصطلاحات مهم همچون خواسته، تقاضا، نیاز، مبادله، کالا، بازار و معامله را بررسی نمایید.

تعریف مدیریت مارکتینگ یا بازاریابی از نگاه کاتلر

از نظر کاتلر، بازاریابی هنر و عمل جستجو، ارائه و خلق ارزش است که می تواند با برطرف کردن نیازهای بازار، منجر به سودآوری شود. در واقع مارکتینگ نیازها و خواسته هایی که تامین نشده اند را شناسایی می نماید. سپس بازار آنها را تعریف کرده و با اندازه گیری بازارها، می توان سود بالقوه آن را مشخص کرد.

مدیریت مارکتینگ مشخص می کند که کدام یک از بخش های بازار برای فروش محصول پتانسیل بهتر و بیشتری دارند. در اصل محصولاتی که در بازار ارائه می شوند، نیاز آنها را تامین می کنند. پس لازم است بسته به نیاز بازار، محصولات و خدمات را طراحی و ترویج کرد.

تعریف مدیریت بازاریابی یا مارکتینگ از نگاه پیتر دراکر

هدف از بازاریابی و مارکتینگ درک مشتری و شناخت آن است تا بتوان بسته به نیاز و انتظارات او محصول و خدمات را وارد بازار کرده و به فروش رساند. زمانی که بازاریابان مشتری های خود را بشناسند، بدون شک می توانند محصولات خود را به راحتی به فروش برسانند. در آن صورت از بازاریابی عشق متقابل دریافت خواهند کرد و مسیر موفقیت را در پیش خواهند گرفت.

از این رو مدیریت مارکتینگ در زمینه های مختلفی حائز اهمیت است.  البته از بازاریابی بیشتر با عنوان ” هنر فروش محصولات” یاد می شود. در حالی که پیتر دراکر عقیده دارد که هدف از بازاریابی و مارکتینگ، رسیدن به فروش در حد بالا است. در شرایط ایده آل، مارکتینگ و بازاریابی باید قادر باشد بر مشتری و خریدار تاثیر بگذارد.

در مدیریت فروش و بازاریابی، بحث عمر محصولات نیز مطرح است. این که محصول تولیدی تا چه زمانی قابلیت استفاده دارد و می تواند در بازار باقی مانده و به فروش برسد. در نتیجه باید در طراحی قیف بازاریابی به این مسئله نیز توجه کرده و آن را مورد بررسی قرار داد.

تاریخچه بازاریابی به چه دورانی باز می گردد؟

با بررسی تاریخچه بازاریابی، می توانیم تلاش در این زمینه را به قدمت تمدن بشری در نظر بگیریم. برخی از افراد معتقد هستند که این روند با تلاش برای ارائه کالا در تجارت به شیوه های نوین آغاز شد. در حالی که بازاریابی با تلاش برای توسعه ارتباطات طرفین معامله برای ارائه خدمات و فروش کالاها، از چین و هند باستان نشات گرفته است.

ممکن است در آن زمان ها این نوع فعالیت های برای کسب و کارها بازاریابی به شمار نمی رفت، اما ایده های مارکتینگ و بازاریابی از آن زمان شکل گرفته و سپس پیشرفت کرده اند تا اکنون به این شکل درآمده اند.

تعیین اهداف بازاریابی به چه صورت است؟

این نکته را در نظر داشته باشید که دستیابی به موفقیت، تنها با تعریف اهداف بازاریابی میسر نخواهد شد. بلکه لازم است علاوه بر تعریف دقیق و صحیح اهداف، قدم بعدی برای اندازه گیری درست و قابل اعتماد این اهداف برداشته شود.

مدیریت بازاریابی و تأثیر آن بر فرآیند فروش - مشاوره مدیریت رخ

این نوع اندازه گیری ها در تعیین اهداف بازاریابی، می تواند در دوره های مختلفی به صورت روزانه، سالانه، ماهانه، هفتگی، سه ماهه صورت گیرد. به طور کلی باید بیان کنیم که پس از تعیین معیارهای اصلی عملکرد، لازم است برای ارزیابی آنها شاخص هایی تعیین شوند که بتوانند میزان پیشرفت به سمت تحقق اهداف بازاریابی را ردیابی کنند.

کسب و کارها می توانند اهداف خود را در یک فایل جداگانه ذخیره کرده و به صورت منحصر به فرد به این اهداف مراجعه کنند. با رجوع به فایل اهدافی که ایجاد شده است، می توان به راحتی هر هدف را ردیابی کرد. به عنوان مثال، این که به چه صورت هر یک از کمپین های بازاریابی یا تولید محتوا به تحقق اهداف کمک می کنند، یا کسب و کارها را در مسیر موفقیت قدرتمند می نمایند.

داشتن اطلاعات درست و مدیریت اهداف بازاریابی و داده های خوب، روشی برای بهبود و اثبات استراتژی بازاریابی خواهد بود. از این رو لازم است بدانید که این اهداف را باید بسیار مهم تلقی کنید. بازاریابی مسئله ای است که بیش از انجام تبلیغات ساده حائز اهمیت است. از این رو لازم است حتما پیش از انتخاب این روش، اهداف آن تعیین شود.

اهدافی همچون مدیریت برند یا نام تجاری، توسعه محصول و تقسیم بندی بازار، قیمت گذاری، ارتباطات و توزیع کالا. درک این مسئله که به چه صورت اهداف بازاریابی می توانند به کسب و کارها کمک کنند تا تمامی فعالیت های ارائه محصول و فروش خود را هماهنگ کنند، منجر می شود تا کسب و کارها آینده قوی را برای خود به ارمغان آورند.

منظور از فرآیند مدیریت مارکتینگ چیست؟

برنامه های استراتژیک، برنامه هایی هستند که رسالت و اهداف کلی شرکت ها را تعیین می کنند. لازم است در هر بخش از فعالیت شرکت ها، بازاریابی وجود داشته باشد که به اهداف مدیریت استراتژیک رسیدگی کند. شرکت های هوشیار، برای ایجاد تغییرات در بازار، نظارت بر جریان ها و همسو شدن با این جریان ها، به سیستم بازاریابی تکیه کرده و به نوعی استراتژی مدیریت بازاریابی را با استراتژی های کلان شرکت و سازمان، همسو می کنند.

به طور کلی تعریف مدیریت مارکتینگ را نمی توانیم تنها در فروش و تبلیغات ساده خلاصه کنیم. بلکه باید آن را یک فرایند کامل برای هماهنگ کردن شرکت ها و سازمان ها با فرصت های بهتر در نظر گیریم. از این رو مدیریت کردن بازاریابی چنین تعریف می گردد:

  1. تجزیه و تحلیل تمام فرصت های بازار
  2. انتخاب یک بازار هدف
  3. تهیه تمام عناصر بازاریابی و ترکیب آنها
  4. اداره فعالیت ها و تلاش ها در بازار

در ادامه هر یک از این ابعاد مدیریت بازاریابی را بررسی خواهیم کرد.

تجزيه و تحليل فرصت های بازار (Market Analysis)

هر شرکت و سازمانی باید قادر باشد فرصت های جدید بازار را شناسایی کند. هیچ شرکتی نباید برای همیشه به بازارهای فعلی و محصولات خود وابسته شود؛ زیرا محیط بازار هر روز در حال تغییر و پیچیدگی است و همواره تهدیدها و فرصت های جدید را پیش روی شرکت ها قرار می دهد.

شرکت باید به صورت دائم مشتریان و محیط فروش خود را در نظر داشته و از تهدیدها مصون بماند. در حالی که باید از فرصت ها بهترین استفاده را کرده و به سود بیشتر دست یابد. برای رسیدن به چنین هدفی، تنها راه چاره، جستجوی راه های جدید برای ارائه ارزش و فایده به مصرف کنندگان است.

ممکن است شرکت ها و سازمان ها تصور کنند که زمان کمی دارند. اما این مسئله فقط معلول قصور در تفکر استراتژیک شرکت ها نسبت به نقاط قوت و فعالیت آنها است؛ که از عدم فعالیت صحیح در حوزه مدیریت مارکتینگ نشات می گیرد.  این مسئله ثابت شده، که هر تمام شرکت ها با فرصت های بسیاری روبرو می شوند.

مدیریت بازاریابی و تأثیر آن بر فرآیند فروش - فرایند اصلی مدیریت بازاریابی - مشاوره مدیریت رخ

شرکت ها همچنین قادر هستند به صورت سیستماتیک و اتفاقی نیز فرصت های جدید را شناسایی کنند. شرکت های بسیاری تنها با باز نگه داشتن چشم و گوش خود، تغییرات بازار را مشاهده کرده و ایده های جدید را در می یابند. در اکثر سازمان های بزرگ، وظیفه بینایی و چشمی شرکت ها را، بخش تحقیقات بازار در واحد بازاریابی بر عهده دارد. این بخش محیط بازاریابی را با روش های رسمی مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند.

آیا تمام فرصت ها برای شرکت ها مطلوب هستند؟

لازم است بدانید که هیچ امری در جهان قطعی نیست. از این رو نمی توانیم بیان کنیم که تمام فرصت ها برای تمام شرکت ها مطلوب است. برای تعیین میزان فایده مدیریت مارکتینگ لازم است به اهداف و منابع شرکت ها توجه کرد.

ماشین های فاکسی میل، تلفن های سلولار، وی سی آر، تلویزیون های های- دفینیشن، بشقاب های ماهواره ای خانگی و کامپیوترهای جیبی از نمونه بازارهای طلایی هستند، اما نه برای هر شرکت و سازمانی. مثلا، مک دونالد از طریق فروش غذای فوری، به دنبال فروش، سودآوری و رشد است. از این رو محصولاتی که یاد شدند، برای حضور در بازار رقابتی به هیچ عنوان برای این شرکت مناسب نیستند.

البته شرکت مک دونالد، از منابع قابل ملاحظه ای نیز برخوردار است. اما با این حال، برای موفقیت در بازار فروش محصولات تکنولوژی، نه دانش فنی، نه کانال های توزیع مخصوص و نه از تجربه مدیریت در بازاریابی صنعتی برخوردار است. مدیران برای تجزیه و تحلیل فرصت های بازار از طریق مدیریت بازاریابی، نیاز به اطلاعات زیادی دارند.

نیازهای اطلاعاتی بیشتر در خصوص نحوه تصمیم گیری خرید و در خصوص مصرف کنندگان است. مدیران محیط بازاریابی، بیشتر به دنبال عرضه کنندگان مواد اولیه، رقبا، واسطه های فروش و مردم هستند. آنها به اطلاعاتی در زمینه نیروهای محیطی همچون نیروهای اقتصادی، جمعیت شناختی، تکنولوژیکی، طبیعی،فرهنگی و سیاسی نیاز دارند تا شرکت و مصرف کنندگان را متاثر کنند.

سیستم اطلاع رسانی بازاریابی، این اطلاعات را در اختیار مدیران قرار می دهد و این اطلاعات اصولا از منابعی همچون مدارک داخلی، سرویس های اطلاعاتی و تحقیقات بازاریابی به دست می آید. سپس در قالب درست و در زمان مناسب در اختیار مدیران قرار می گیرد.

مدیریت بازاریابی و تأثیر آن بر فرآیند فروش - فرصت های مطلوب شرکت - مشاوره مدیریت رخ

انتخاب بازار هدف (Targeting) و شناسایی رفتار مصرف کنندگان

تمام شرکت ها این نکته را می دانند که نمی توانند در یک بازار مفروض، رضایت همه مصرف کنندگان را تامین کنند. همچنین آنها می دانند که جلب رضایت همه مصرف کنندگان به یک روش امکان پذیر نخواهد بود. زیرا در بازار مصرف کنندگان مختلف بسیاری وجود دارند که هر یک نیاز های متفاوتی دارند.

برخی از شرکت ها مسلما می توانند خدمات بهتری را برای بخش مشخصی از بازار ارائه کنند. البته همه شرکت ها باید ابتدا بازار را مورد بررسی قرار داده و سپس قسمت هایی از آن را انتخاب کنند که نسبت به دیگر رقبای خود، بهتر می توانند خدمات ارائه کرده و سود به دست آورند. این بررسی محیطی در حوزه مدیریت مارکتینگ به صورت مراحل زیر اجرا می شود:

  • اندازه گیری تقاضا و پیش بینی میزان آن
  • تقسیم بازار
  • هدف گیری بازار
  • جایگاه یابی در بازار
  • مجددا اندازی گیری تقاضا و پیش بینی آن

تصور کنید یک شرکت جدید، برای یک محصول جدید، بازارهای موجود را بررسی کند. این شرکت نیاز دارد تا بتواند برآورد دقیقی از اندازه های فعلی و آینده بازار و بخش های مختلف آن انجام دهد. برای این که شرکت ها بتواند اندازه فعلی بازار را تخمین بزنند، نیاز دارند تا کالاهای رقبا را شناسایی کنند.

سپس برآوردی از فروش آن کالاها به دست بیاورند و نسبت به بزرگ بودن یا کافی بودن حجم کالای موجود در بازار، اطمینان حاصل نمایند.

آینده پژوهی در تخمین میزان رشد بازار

نکته دیگری که برای شرکت ها مهم است، رشد بازار در آینده است. شرکت ها باید وارد بازاری شوند که دور نمایی از رشد مناسب را به آنها نوید دهد. بدون تردید رشد بالقوه، از نرخ رشد گروه های سنی، گروه هایی با ملیت های مختلف و درآمد آنها تاثیر خواهد پذیرفت. این رشد حتی می تواند به تغییر و تحول عظیمی در محیط نیز وابسته باشد.

تحولاتی از جمله نرخ جرایم، شرایط اقتصادی و سبک زندگی که همگی آنها باید توسط واحد مدیریت بازاریابی برآورده و شناسایی شوند. مثلا بازار آینده پوشاک کودکان و اسباب بازی، به روند رفاه مردم و مصرف کنندگان، میزان زاد و ولد در آینده و سبک زندگی مردم جامعه وابسته است.

پیش بینی کردن تاثیرات این نوع تحولات سخت است. اما واحد مدیریت مارکتینگ باید برای تصمیم گیری در مورد بازار در این خصوص پیش بینی نماید. مدیران بازاریابی همواره در حال تکاپو هستند. آنها از روش های پیچیده برای اندازه گیری و پیش بینی میزان تقاضای بازار در آینده استفاده می کنند.

معنای تقسیم بازار یا (Segmentation) در مدیریت بازاریابی چیست؟

فرض کنید در آینده، میزان تقاضا خوب باشد. در چنین حالتی، شرکت لازم است در خصوص نحوه ورود به بازار از طریق مدیریت بازاریابی تصمیم گیری نماید. یک بازار، از انواع محصولات، مشتری ها و نیازها تشکیل می شود که وظیفه بازاریاب است تا تعیین کند، کدام یک از این قسمت ها می توانند بهتر شرکت را به هدفی که دارد برسانند.

مصرف کنندگان را باید بسته به عوامل مختلف، به دسته های تقسیم بندی کنیم:

  • عوامل جغرافیایی (شهر، روستا، منطقه)
  • عوامل روانشناختی (نوع سبک زندگی، طبقه اجتماعی)
  • عوامل جمعیت شناختی (درآمد، جنس، تحصیلات، سن)
  • عوامل رفتاری (زمان خرید، مزایای مورد انتظار، نرخ مصرف)

فرایندی که مشتریان را به گروه هایی با خصوصیات، رفتارها و نیازهای مختلف دسته بندی می کند، تقسیم بازار می گویند.

ویژگی های بازار و نحوه تقسیم بندی آن

بازارها از قسمت های مختلفی تشکیل می شوند، اما تقسیم بندی هر قسمت از بازار به صورت مساوی، مفید نیست. مثلا تی لنول از تقسیم بندی بازار خود به مصرف کنندگان از نظر جنس (مذکر و مونث) به سود چندانی نمی رسد؛ زیرا اگر هر یک از این دو گروه نسبت به محرک بازاریابی پاسخ مشابهی دهد، یک قسمت از بازار با مصرف کنندگانی مواجه می شود که نسبت به مجموعه ای از محرک های بازاریابی از خود واکنش نشان می دهند.

این مسئله می تواند تشخیص رفتار مشتری و فرایند تقسیم بازار را تحت تاثیر خود قرار دهد. در بازار اتومبیل نیز، مصرف کنندگانی که بدون توجه به قیمت به دنبال خودروی بزرگ و راحت هستند، یک قسمت از بازار را تشکیل می دهند. دیگر قسمت ها را خریدارانی تشکیل می دهند که به قیمت خودرو توجه کرده و یا بسته به شأن اجتماعی که دارند، اقدام به انتخاب خودرو می نمایند.

برخی نیز به دنبال کارایی و زیبایی بیشتر خودرو هستند و در نهایت نیز برخی به دنبال خودروهای با دوام و ایمن هستند. از این رو تولید خودرویی که انتخاب اول تمام خریداران در قسمت های مختلف بازار باشد، دشوار به نظر می رسد.

سیاستی که شرکت ها در مدیریت بازاریابی به آن نیاز دارند، به صورت منطقی و عاقلانه این است که آنها تمام تلاش خود را برای تولید نیاز بخش وسیعی از بازار متمرکز نمایند. برای این کار نیز مدیران بازاریابی نیاز دارند که تمام خصوصیات جغرافیایی، جمعیت شناختی، خصوصیات رفتاری و دیگر ویژگی های هر قسمت از بازار را مورد بررسی و مطالعه قرار دهند.

مدیریت بازاریابی و تأثیر آن بر فرآیند فروش - تقسیم بندی ویژگی های بازار - مشاوره مدیریت رخ

هدف گیری بازار

پس از آنکه شرکت قسمت های مختلف بازار را مورد بررسی قرار داد، نوبت ورود به یک قسمت و یا قسمت های بیشتر در بازار می رسد. یک شرکت بسته به مهارت ها و منابع محدودی که دارد، تصمیم خواهد گرفت که تنها به یک قسمت اندک از بازار ورود کند.

این مسئله در قسمت مدیریت بازاریابی، فروش را محدود کرده و می تواند سود خوبی برای تولیدکننده به همراه داشته باشد. از سوی دیگر ممکن است یک شرکت در بازار، بخش های مختلفی را که به هم وابسته هستند انتخاب کند. قسمت هایی که مشتری های مختلفی دارد، اما تمام این مشتری ها خواسته های یکسانی دارند.

شرکت های بزرگ نیز ممکن است طیف وسیعی از محصولات خود را وارد بازار کنند و تمام قسمت های بازار را مورد هدف قرار دهند. بیشتر شرکت ها در اولین قدم، قسمت خاصی از بازار را هدف قرار می دهند و پس وارد دیگر قسمت های بازار نیز می شوند. تویوتا، هوندا و نیسان در ابتدا به عنوان خودروهای ارزان قیمت وارد بازار ایالات متحده شدند و سپس خودروهایی با قیمت های بالا و متوسط را تولید و به بازار عرضه کردند.

به طور کلی شرکت های بزرگ به دنبال آن هستند که تمام قسمت های بازار را پوشش دهند. آنها تمایل دارند در صنعت خود همچون “جنرال موتورز” شوند. جی ام مدعی است اتومبیلی را تولید می کند که برای “هر کس، هر نوع شخصیت و هر نوع درآمد” مناسب است. در حالی که شرکت پیشتاز بسته به نیازهای خاص هر قسمت از بازار، محصول متفاوتی را در اختیار مصرف کنندگان قرار می دهد.

جایگاه یابی و موقعیت در بازار (Positioning)

شرکت ها پس از آنکه تصمیم گرفتند وارد کدام قسمت از بازار شوند، در خصوص جایگاه خود در بخش مدیریت مارکتینگ تصمیم گیری می کنند. جایگاه کالا، رتبه ای است که آن کالا در مقایسه با کالاهای رقیب به دست آورده است. اگر از نظر مصرف کنندگان یک کالا در بازار با کالای دیگری مشابهت داشته باشد، دلیلی برای خرید آن نخواهند داشت.

منظور از جایگاه یابی در بازار برای مدیریت بازاریابی، اختصاص یک مکان مشخص، روشن و مطلوب از نظر مصرف کنندگان نسبت به کالای مشابه است. از این رو بازاریابان جایگاهی را برای کالاهای خود در نظر می گیرند که برجسته تر از رقبای آنها باشد. این جایگاه باید در بازار، بالاترین مزیت استراتژیک را برای آنها در پی داشته باشد.

مثلا اتومبیل هیوندا، در بازار جایگاهی پیدا کرده که در میان اتومبیل های ارزان قیمت، یک اتومبیل ایده آل است. کرایسلر بیان می کند” بهترین ساخت که بالاترین طرفدار را دارد”. پونتیاک نیز مدعی است” ما هیجان ایجاد می کنیم”. در حالی که این مسئله در شرکت فورد، به صورت” کیفیت، اولویت اول” مطرح می شود.

جگوار اتومبیل خود را در جایگاه” ترکیبی از هنر و فن” قرار داده و ساب خودروی خود را” تیزترین اتومبیلی که تاکنون ساخته شده است” معرفی می کند. مرسدس خودروهای خود را در جایگاه” از نظر مهندسی هیچ اتومبیلی به گرد آن نمی رسد” قرار داده و بنتلی از خودروی خود چنین یاد می کند” اتومبیلی که فاصله چندانی با بال داشتن ندارد”.

این شعارها با وجود سادگی، فریبندگی فرایند مدیریت مارکتینگ یک کالا را تشکیل می دهند.

بهترین اقدام برای ایجاد جایگاه مناسب در بازار

در زمان تعیین جایگاه کالا، شرکت باید مزایای رقابتی( USP) را شناسایی کند، که مدیریت بازاریابی بر مبنای آن ایجاد می شود. برای کسب مزایای رقابتی، شرکت باید برای قسمت هایی که انتخاب کرده است، ارزش ارائه نماید. این ارزش می تواند قیمت پایین تر از رقبا باشد یا مزایای بیشتر برای توجیه قیمت بالاتر کالا.

قرار دادن کالا توسط شرکت در جایگاه ارزشی بالاتر، یعنی تحویل مزایای بیشتر در کالا. به این صورت جایگاه یابی موثر، با ممتاز کردن کالا آغاز شده و بازاریابی شرکت این مزایا را به گونه ای که بهتر از رقبای دیگر است، به مصرف کنندگان ارائه خواهند نمود.

شرکت ممکن است به روش های مختلفی در مدیریت بازاریابی کالای خود را ممتاز کند. می تواند ویژگی های بیشتر، شکل و طراحی بهتر و کارایی بالاتر کالا را ارائه کند. این وجه تمایز می تواند با ارائه کالای بهتر، یا ارائه خدمات بهتر توسط پرسنل صورت گیرد. در نهایت نیز این وجه تمایز با ایجاد یک تصویر ذهنی از مارک شرکت یا کالا به دست خواهد آمد.

مدیریت بازاریابی و تأثیر آن بر فرآیند فروش - مشاوره مدیریت رخ

ایجاد تمایز و تفاوت در بازار (Differentiation)

تمام فاکتورها و عوامل تمایز، ارزشمند نبوده و بازاریابان به انتخاب تفاوت های علاقه مند هستند که از نظر مصرف کنندگان حائز اهمیت باشند؛ تفاوت هایی که شرکت را از دیگر رقبای خود جدا می کند. افرادی که در زمینه مدیریت مارکتینگ فعالیت دارند، باید همیشه وجه تمایزی را بیابند که توسط دیگر رقبا به سادگی تقلید نشود.

این مسئله می تواند سودآوری قابل توجه و مطلوبی را برای شرکت ها به همراه داشته و خریداران نیز از عهده تامین هزینه های این وجه تمایز برآیند. شرکت قادر است با یک یا چند عامل، جایگاه کالا را تغییر دهد. البته وجود چندین عامل مختلف به عنوان وجه تمایز، می تواند منجر به ایجاد سردرگمی و باور ناپذیری مصرف کنندگان شود.

پس از انتخاب جایگاه مطلوب توسط شرکت، لازم است شرکت برای ارائه ارتباط و جایگاه مناسب خود به مصرف کننده اقدامات موثری انجام دهد. در نهایت نیز باید برنامه مدیریت مارکتینگ، منجر به حمایت از جایگاه یابی شرکت شود.

مدیریت مارکتینگ دیجیتال چگونه است؟

منظور از بازاریابی دیجیتال، استفاده از ابزارهای موجود در دنیای دیجیتال و اینترنت برای بازاریابی محصولات و خدمات است. در این روش، بازاریابی به رسانه های دیجیتالی همچون شبکه های اجتماعی وابسته است. این شبکه های اجتماعی به نوعی به بازاریابی کمک می کنند. اما تفاوتی ندارد بازاریابی در این شبکه ها با هزینه باشد یا به صورت رایگان.

استفاده از رسانه های مختلف که مربوط به کسب و کارهای دیجیتال می شوند، به بازاریابی دیجیتال کمک خواهند نمود. مثلا می توان با استفاده از بهینه سازی سایت در موتورهای جستجوگر، به ویژه موتور جستجوگر گوگل، مشتریان بسیاری را با خدمات و محصولات خود آشنا کرد.

بازاریابی دیجیتال یا دیجیتال مارکتینگ، تنها محدود به کسب و کارهای آنلاین نیست. افراد بسیاری تصور می کنند که بازاریابی دیجیتال تنها برای کسب و کارهایی است که وب سایت دارند، در صورتی که چنین نیست. بسیاری از کسب و کارهای سنتی نیز وجود دارند که از طریق دیجیتال مارکتینگ، تمایل دارند خدمات خود را به مشتریان ارائه کنند.

در دیجیتال مارکتینگ از طریق ابزارهایی همچون ایمیل، شبکه های اجتماعی و وب سایت ها، رفتار کاربران و مخاطبان بررسی و تحلیل می شود؛ سپس شرکت ها می توانند بهترین نوع بازاریابی را بسته با این اطلاعات انجام دهند. در اصل هدف اصلی شرکت ها در بازاریابی دیجیتال فروش است. البته فروشی که با داشتن مخاطبان بیشتر گسترش می یابد. در حالی که در بازاریابی سنتی به هیچ عنوان نمی توان تا این حد طیف گسترده ای از مخاطبان را داشت.

منظور از فرآیند اصلی و مراحل بازاریابی چیست؟

مراحل بازاریابی شامل تعیین اهداف بازاریابی، درک رسالت سیستم و نقش بازاریابی در تحقق آن، جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات مربوط به نقاط قوت و ضعف سیستم، تهدیدات و فرصت های محیطی، ارزیابی فعالیت های بازاریابی در فواصل زمانی معین و ایجاد تغییر در آن، اجرای راهبردهای بازاریابی و تعیین معیارهای اندازه گیری عملکرد، تدوین راهبردهای بازاریابی بسته به این نکته که سیستم به دنبال رفع چه نیازهایی بوده و این نیازها به چه افرادی تعلق دارند  و … است.

مفهوم قیف بازاریابی چیست؟

Marketing Funnel یا قیف بازاریابی، نشان دهنده مسیر و مراحلی است که یک مشتری باید طی کند تا به هدفی که در نظر دارد برسد. اصولا از این روش بازاریابی، در بازاریابی اینترنتی یا دیجیتال مارکتینگ استفاده می شود و بسیاری از شرکت ها نیز آن را برای افزایش فروش خود بدون بازدید از سایت انتخاب می کنند.

نوشته‌های تازه

آخرین دیدگاه‌ها

دسته‌ها

تازه ها

YektanetPublisher

آنچه مدیر منابع انسانی بهتر است بداند

آنچه مدیر مالی و بهای تمام شده بهتر است بداند

آنچه مدیر بازاریابی بهتر است بداند

آنچه مدیر تولید بهتر است بداند

آنچه مدیر توزیع و فروش بهتر است بداند

آنچه مدیر زنجیره تامین بهتر است بداند

آنچه مدیر فناوری اطلاعات و ارتباطات بهتر است بداند

آنچه مدیر ارتباط با مشتری بهتر است بداند

انتشار در شبکه‌های اجتماعی!

دیدگاه خود را بنویسید

رفتن به بالا