مشاور مدیریت کیست و چه کاری انجام می دهد؟
فهرست مطالب
- 1 مشاور مدیریت کیست و چه کاری انجام می دهد؟
- 2 تفاوت مشاوره مدیریت و مشاوره کسب و کار
- 3 برنامه ریزی استراتژیک برای کسب و کارهای کوچک و بزرگ
- 4 تعریف برنامه ریزی استراتژیک بر اساس نظریه های مختلف
- 5 مشخصات برنامه ريزی استراتژيک
- 6 الگوهای برنامه ریزی استراتژیک برای کسب و کارهای کوچک و بزرگ
- 7 برنامه ریزی استراتژیک و تعیین چشم انداز
- 8 تعریف استراتژی یا راهبرد
- 9 ویژگی های برنامه ریزی استراتژیک
- 10 برنامهریزی یک “فرآیند تصمیمگیری پیشبینی کننده” است که همراه با مشاور مدیریت کمک به مقابله با پیچیدگیها میکند.
- 10.1 برنامهریزی در سیاست عمومی
- 10.2 نمونه چارچوب فرآیند برنامهریزی
- 10.3 داشبورد تولید، برنامه ریزی تولید، نگهداری و تعمیرات
- 10.4 قالب اکسل داشبورد مدیریت کارکنان
- 10.5 بسته کامل شرح شغلی برای سازمان ها و شرکت ها
- 10.6 قالب داشبورد شاخص های مدیریت عملکرد منابع انسانی
- 10.7 بسته کامل فرم ها، شاخص ها و شرح شغل های کسب و کاری
- 10.8 داشبورد مالی و بهای تمام شده – Working Capital in Power BI
- 10.9 قالب اکسل داشبورد درآمد و هزینه
- 10.10 داشبورد کالاهای مصرفی تندگردش – Brand and Product Portfolio Analysis Power BI Template
- 10.11 داشبورد شاخص های کلیدی عملکرد تولید و برنامه ریزی | KPI
- 10.12 داشبورد فروش و بازاریابی – Sales Dashboard in Power BI
- 10.13 داشبورد منابع انسانی – HR Analytics in Power BI
- 10.14 داشبورد مدیریت فروش، مشتری، محصول، مالی و حسابداری
- 10.15 قالب اکسل داشبورد مدیریت منابع انسانی
مشاور مدیریت و کسب و کار به شکل امروزی آن ماحصل پدیده های بعد از انقلاب صنعتی مانند دانش مدیریت محسوب می شود و نخستین کسانی که به صورت جدی و حرفه ای این کار را انجام دادند، فردریک تیلور، آرتور دلیتل، چارلز بدو و هرینگتون امرسون بودند. ایشان مشاوره مدیریت را به صورت تعریف کلاسیک آن یعنی مشورت دادن بدون دخالت در اجرا انجام می دادند. موج دوم در نیمه های قرن بیستم و با گسترش کسب و کارها و فعالیت های شرکت ها در زمینه های مشاوره های سازمانی و برنامه ریزی های استراتژی شکل گرفت. سومین موج با توسعه و تحول دنیای دیجیتال و فناوری اطلاعات ایجاد شد.
تعریف مشاور مدیریت
مشاوره مدیریت با سابقه ای به اندازه یک قرن جزء مشاغل رو به گسترش دهه های آتی است و همچون بسیاری مفاهیم جدید و در حال رشد، تعاریف مختلفی دارد. مشاور می تواند فردی باشد که تا حدودی بر روی فرد، گروه یا سازمان تأثیرگذار باشد و از قدرت مستقیم خود برای ایجاد تغییر یا اجرای برنامه ها استفاده نکند، تعریفی کلاسیک است که پیتر بلاک داشته است.
اقدام و مسئولیت، تفاوت اصلی میان مشاور و مدیر است. طبق سایر تعاریف نیز مشاور دخل و تصرف مستقیم در تصمیم گیری ها ندارد و تنها به عنوان راهنما و کمک کننده ایفای نقش می کند. اما در دنیای واقعی و با توجه به داینامیک بودن بسیاری مشاغل و به خصوص مشاغل جدید که مرتبط با تکنولوژی های عصر جدید هستند و خاستگاه های متفاوتی پیدا می کنند، در بسیاری موارد بخش های اجرایی کار نیز به مشاورها سپرده می شود. مارک بائیج به مواردی از این دست اشاره می کند:
درباره تاریخچه مشاوره مدیریت
بررسی مشاوره نه مشاوره مدیریت نشان می دهد که قدمت آن به سال ها قبل بر می گردد. فعالیت های سیاسی و نظامی اولین هایی بودند که از مشاوره به این شکل بهره می بردند. مشاوره کسب و کار نیز به شکل امروز عمر چندانی ندارد و مربوط به بعد از انقلاب صنعتی می شود.
فردریک تیلور، آرتور د لیتل، چارلز بدو و هرینگتون امرسون اولین مشاوران مدیریت به شکل رسمی و جدی هستند. تیلور رسماً خود را مهندس مشاور معرفی کرده بود و در تلاش بود تمام اصولی را که در کارسنجی و زمان سنجی مطرح کرده بود به اجرا در آورد. فعالیت های مشاوره او بیشتر در جهت بالا بردن بهره وری بود.
آرتور د لیتل شیمی دانی بود که به تجاریت هم در این حوزه مشغول بود و کم کم به سوی مشاوره کشیده شد. فعالیت چارلز بدو و هرینگتون امرسون در زمینه طراحی سیستم های پرداخت بود. ایده آنها درباره پرداخت بخشی از حقوق به کارمندان و کارگران بر اساس دستاوردشان در آن زمان بسیار مورد استقبال قرار گرفت و نخستین نمونه مشاوره مدیریت منابع انسانی بود.
موج دوم مشاوره در حوزه مدیریت در میانه قرن بیستم در زمینه ساختار سازمانی و راهبردی شکل گرفت. قلمرو فعالیت شرکت ها توسعه یافته و بر تعداد محصولاتشان افزوده شده بود و صاحبان کسب و کارها در پی قالبی واحد برای کسب و کار استراتژیک بودند. مشاوران مدیران نقش مهمی را در گسترش الگوی مدیریتی داشتند. رقابت منجر به فروش بیشتر شده و فضا را برای نشان دادن کارکرد مشاوران گسترده کرده بود.
در کل، با توجه به افزایش تقاضا برای خدمات مشاوره مدیریت، این صنعت با رشد قابل توجهی مواجه شد. دانش مدیریت در سال های بعد رشد کرد و آموزشگاه ها شروع به تدریس دوره های MBA کردند. این تغییرات باعث شد که کسب و کارها به سمت شیوه جدید مدیریت بروند.
موج سوم مشاوره در حوزه مدیریت نیز مربوط به تحولات دیجیتال و توسعه فناوری است. شرکت های بسیاری قسمتی از فعالیتشان را به آماده سازی کسب و کارها برای حضور بهتر در دنیا اختصاص دادند. بیشتر تحلیل گران این تحول را نیروی شکل دهنده آینده این صنعت می دانند.
تفاوت مشاوره مدیریت و مشاوره کسب و کار
مشاوره مدیریت و مشاوره کسب و کار دو مفهوم متفاوت هستند که در بعضی موارد همپوشانی دارند. مشاوران کسب وکار در فرآیندهای یک بیزینس مشاوره می دهند، مانند مشاوره مدیریت منابع انسانی، مشاوره تولید، مشاوره فروش و بازاریابی، مشاوره برندینگ، مشاوره بهبود عملکرد و غیره. اما مشاوره مدیریت به مدیران ارشد و حل مسائل و دغدغه های آنان می پردازد و مسائلی از قبیل مشاوره استراتژی، چشم اندازهای صنعت و کسب و کار، سند راهبردی شرکت و مواردی از این دست زیر مجموعه این مشاوره قرار می گیرند.
مشاغل مربوط به مشاوره مدیریت
فعالیت در زمینه مشاوره مدیریت می تواند به شکل های زیر باشد:
شرکت های مشاوره مدیریت برتر جهان
شرکت های مشاوره مدیریتی بزرگی در دنیا مشغول به کار هستند که هر کدام در حوزه های تخصصی مختلفی فعالیت می کنند. در این میان از شرکت های زیر به عنوان 10 شرکت برتر مشاور مدیریت در جهان یاد می کنند:
برنامه ریزی استراتژیک برای کسب و کارهای کوچک و بزرگ
یک برنامه ریزی استراتژیک این قابلیت را دارد که فرصتها و تهديدهای بیرونی و قوت ها و ضعف های درونی را با بررسی همه جانبه کسب و کارها شناسایی کند. همچنین می تواند با در نظر گرفتن مأموریت کسب و کار، هدف های طولانی مدتی را تنظیم و برای دست یافتن به آنها دست به اقدامات لازم از میان گزینه های استراتژیک بزند. استراتژی هایی که صاحبان کسب و کارها بتوانند با تکیه بر نقاط قوت و بهره بردن از فرصت ها، ضعف های خود را حذف و از تهدیدها دوری کنند و با اجرای درست و دقیق منجر به موفقیت شوند.
برنامه ریزی استراتژیک، با توجه به مفهوم آن، همان چیزی است که کسب و کارهای امروزی به آن نیاز دارند. در دنیای مدرن امروز، هر کسب و کاری با هر اندازه ای با تغییرات و تحولات سریع مواجه است و باید فعالیت های خود را طوری برنامه ریزی و مدیریت کند که بتواند با این تلاطم ها خود را وفق دهد و سر پا نگه دارد. برنامه ای که هم آینده نگر است و هم می تواند تحولات آینده را پیش بینی کند تا مطابق با آن اقدامات مناسب صورت گیرد. از سوی دیگر، به علت گرایش به محیط، ارتباطی نزدیک با آن دارد و همین امر موجب شده است که خیلی زود از تغییرات محیطی آگاه شود و عکس العمل مطلوب را نشان دهد.
اغلب مفاهیم، الگوها و نظریاتی که تا به حال درباره این نوع برنامه ریزی ارائه شده اند، متناسب با مشخصات کسب و کارهای بزرگ بوده و کسب و کارهای کوچک کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. بنا بر همین علت و علت های دیگر، سازمان های بزرگ توانسته اند با مشاوره و تدوین سند استراتژی از مزایای آن بهره مند شوند. اما کسب و کارهای کوچک تجربه زیادی در این زمینه ندارند و نتوانسته اند بر این اساس موفقیت هایی را نیز به دست آورند.
با توجه به حائز اهمیت بودن نقش کسب و کارهای کوچک در اقتصاد و بازارهای جهانی و همچنین رقابتی که آنها در میان خود با آن رو به رو هستند و تفکری که درباره موفق شدن دارند، وجود چنین برنامه ای برای آنها نیز لازم و ضروری به نظر می رسد.
تعریف برنامه ریزی استراتژیک بر اساس نظریه های مختلف
صاحب نظران درباره مفهوم برنامه ریزی استراتژیک نیز مانند مفاهیم دیگر تعاریفی را ارائه داده اند. یکی از این تعاریف به کسب و کارهای کوچک مربوط می شود.
مشخصات برنامه ريزی استراتژيک
یک برنامه ریزی استراتژیک قابلیت بهبود بخشیدن عملکرد کسب و کار را دارا است. کارکنان کسب و کار ممکن است در میان وظایف ثابت و چالش های روزانه سردرگم شوند، اهدافشان را گم کنند و بینششان را از دست بدهند. اما یک برنامه ریزی از نوع استراتژیک نه تنها منجر به درک بیشتر کارکنان از اهداف می شود، بلکه موجب تحریک و ایجاد تفکر آینده گرا بر اساس درک مشترک خواهد شد. زمانی که کارکنان با مفروضات مشترکی نسبت به اهدافی مشترک با هم همکاری کنند، اثربخشی آن بیشتر خواهد بود.
مشخصات یک برنامه ریزی استراتژیک موفق عبارت اند از:
فرایند یک برنامه ریزی استراتژیک
برنامه ریزی استراتژیک از زیر سیستم های مدیریت استراتژیک است؛ بنابراین، رویکردها، الگوواره ها و مکتب های مختلفی در این شیوه فکری مطرح می شوند. در صورتی که کارکنان بخواهند در محیطی پویا، پیچیده و متحول برنامه ریزی کنند، نمی توانند صرفاً به قلمرو مدیریت و داخل سازمان اکتفا کنند و تحولات خارجی و تأثیرگذار بر سازمان و مأموریت های آن یا دست یافتن به چشم انداز را نادیده بگیرند. این شکل برنامه ریزی را می توان نوعی برنامه ریزی در محیط های پویا دانست که با همکاری مدیر اجرایی و مشاور استراتژی به طور گروهی تهیه می شود. مدیران و مشاوران با تنظیم این برنامه در تلاش اند تا رهبری و مدیریت را با هم تلفیق و از طریق آن سازمان را در برابر تغییرات و تحولات محیطی در حالت پویا و فعال نگه دارند و در جهت دست یافتن به رسالت کسب و کار پیش بروند.
در چنین برنامه ریزی از یک طرف به مأموریت های کسب و کار و ارزش های بنیادی و مدیران اجرایی و صاحبان منافع توجه می شود و از طرف دیگر تحولات محیطی و نقاط کلیدی و بحرانی محیط خارجی و داخلی و تحلیل و تجزیه آنها باید مد نظر قرار گیرند.
اگرچه برنامه ریزی استراتژیک زیرسیستم مدیریت استراتژیک است، اما اگر آن را یک سیستم در نظر بگیریم، اجزای آن عبارت خواهند بود از:
هر سیستمی به طور معمول دارای روند ارزیابی، کنترل و بازخورد است که خروجی ها را با استفاده از روش های علمی و فنی با نتایج مورد انتظار مقایسه می کند. در صورت وجود انحراف، علت را در میان ورودی های سیستم یا فرایند تغییر شکل جست و جو می کند و اقدامات لازم را برای اصلاح و بهبود آن انجام می دهد.
مزایای برنامه ریزی استراتژیک
محدودیت های برنامه ریزی استراتژیک
الگوهای برنامه ریزی استراتژیک برای کسب و کارهای کوچک و بزرگ
درباره برنامه ریزی استراتژیک اطلاعات کافی به دست آوردید و بهتر است کمی هم درباره تفاوت سازمان های کوچک و بزرگ بدانید. کسب و کارها از لحاظ شاخصهای گوناگون به انواع مختلفی دسته بندی می شوند و برای هریک از آنها در هر کشوری تعریفی وجود دارد. این شاخص شامل حجم فعالیت کسب و کار، میزان فروش یا درآمد، تعداد کارکنان و میزان سرمایه گذاری می شود. در کشور ما این دسته بندی بر اساس اندازه بیشتر رایج شده است. بر اساس نظر مركز آمار ايران و بانك مركزی جمهوري اسلامي ايران، تعداد کارکنان کسب و کارهای بزرگ 10 نفر و بیشتر و کسب و کارهای کوچک کمتر از 10 نفر است. وزارت صنایع و معادن معتقد است که کسب و کارهای بزرگ 50 نفر و بیشتر و کسب و کارهای کوچک کمتر از 50 نفر کارمند دارند.
الگوهای برنامه ریزی استراتژیک برای کسب و کارهای بزرگ شامل الگوی فرايند برنامه ريزي جامع تايلر، رايت، هيل، ديويد، ماندي و پرمياكس، برايسون، گلوئك، رابسون و استينر می شود. الگوهای این برنامه برای کسب و کارهای کوچک برنامه ريزي پايه اي، مازور و فراي و استونر را در بر می گیرد.
برنامه ریزی استراتژیک و تعیین چشم انداز
برنامه ریزی استراتژیک در دهه های گذشته همانند فرایند بودجه به ابزاری همگانی بدل شده است. تغییرات در زمینه های مختلف، فشار برای تغییر ناشی از دنیای خارجی کسب و کار و بالا رفتن رقابت بین المللی موجب شده اند که کسب و کارها هم برای زنده ماندن همگام با این تغییرات شوند. در غیر این صورت در فرایند تحول اقتصادی به کسب و کاری عقب مانده تبدیل خواهند شد. این نوع برنامه ریزی می تواند با تعیین چشم انداز و جهت دادن به فرایند تغییرات، آینده را در دستان خود داشته باشد و از عقب ماندگی جلوگیری کند.
مشاوره و تدوین سند استراتژی از راه های کنترل آینده است که مقصد سازمان را مشخص و تمام فعالیت ها را با آن هم جهت می کند. این برنامه ریزی و تدوین استراتژیها با نشان دادن مقصد و جهت گیری به سمت دورنمای ترسیمی، چراغی راهنما برای مدیرانی است که به دنبال شیوه های جدید در مدیریت درونگر هستند.
تاریخچه برنامه ریزی استراتژیک
برنامه ریزی استراتژیک از دهه های 1960 و 1970 رواج یافت که شدت تغییرات و تحولات در زمینه های مختلف علمی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رو به افزایش گذاشته بود؛ به خصوص با ظهور پدیده جهانی شدن و گسترش ارتباطات و تغییرات سریع فناوری در سال های اخیر. بنابراین، وجود چنین برنامه ریزی که بر اساس تحلیل اتفاقات و تعیین چشم انداز آینده شکل گرفته بود، ضرورت یافت که علاوه بر اقتصاد به حوزه های فرهنگی و آموزشی نیز راه پیدا کرد.
پژوهش های بسیاری در زمینه تدوین یک سند راهبردی صورت گرفت. در کشور ما نیز از دهه 1370 بحث هایی درباره مدیریت و این نوع برنامه ریزی مطرح شد. این برنامه ریزی از ابتدا تا کنون دچار تحولات بسیاری شده است و نظامیان نخستین کسانی بودند که از آن بهره بردند. دنیای تجارت نیز از دهه های 1960 و 1970 به استفاده از آن روی آورد. این فرایند کسب و کارها را به سوی تفکر استراتژیک به جای انفعالی سوق می داد.
برنامه ریزی استراتژیک در نظام های آموزشی در کشورهای مختلف دنیای امروز رویکردی موفق است. کاربرد آن در نظام های آموزشی موجب می شود که برنامه ریزان به شکل فراکنشی و نه واکنشی از آینده استقبال کنند. این نوع برنامه ریزی فرایندی پویا است که استراتژی های مؤثری را برای رسیدن به فردای بهتر با دورنگری نسبت به واقعیت ها و موقعیت های موجود ارائه می دهد.
به همین علت، بیشتر سازمان های آموزشی برای رقابت در بازار و هماهنگ شدن با تغییرات پرشتاب در جهت تدوین سند راهبردی به شدت در تلاش هستند تا بتوانند با زمان پیش بروند و آینده را همان گونه که می خواهند بسازند. آموزش های فنی و حرفه ای به دلیل ماهیتی که دارند و ارتباطشان با بازار کار و فناوری، همواره با تغییرات پر شتاب آینده در این حوزه ها مواجه می شوند و چاره ای جز هماهنگی با آنها را ندارند. این آموزش ها بیشتر از سایر آموزش ها با آینده سر و کار دارند و به آینده نگری و انطباق با این تغییرات نیازمندند. توجه به این نوع برنامه ریزی در آموزش فنی و حرفه ای از ضروریات آموزش های دراز مدت و آینده نگر است.
تعریف استراتژی یا راهبرد
پیش از کسب اطلاعات بیشتر درباره برنامه ریزی استراتژیک تعریفی از چند نظریه پرداز در این حوزه آورده میآوریم. تعریف چندلر از این مفهوم مشخص کردن هدف های اصلی دراز مدت و اهداف عینی یک شرکت و اجرای دوره های عملی و تخصیص منابع لازم برای دست یافتن به آنها است.
انسوف در برنامه مفهوم استراتژی می گوید که بیشتر در رده نظامی قرار داشته است، اما در ادبیات جدید در معنای قانونی است که وجود آن در زمان تصمیم گیری و کسب سود در یک کسب و کار ضروری است. ماسون نیز استراتژی را یک بیانیه اصلاحات مفهومی گسترده می داند که شامل اطلاعاتی درباره نوع کسب و کار سازمان و داشتن یک برنامه استراتژیک یا یادگیری سازمانی است و هدف استراتژیک بر پایه راهنمای رسمی است و سازمان را ملزم می کند که رفتاری هدفمند داشته باشد.
پیش از هر گونه اقدامی برای مشاوره و تدوین سند استراتژی، باید بدانید که ونسیل نیز درباره استراتژی چنین می گوید که یک چارچوب نظری است که رهبر کسب و کار در زمینه های اهداف دراز مدت کسب و کار، محدودیت ها و سیاست های جاری و برنامه های جاری و اهداف کوتاه مدت که کمک رسان دست یافتن به اهداف دراز مدت هستند، به اجرا در می آورد. وی معتقد است که این تعریف هم به شکل کلی برای یک کسب و کار قابل استفاده است و هم این که برای هر یک از عناصر اساسی به کار می رود. تک تک کارکنان هستند که استراتژی ها را شکل می دهند و در جریان تغییرات احتمالی در داخل سازمان به طور پویا عمل می کنند. میتزبرگ در تعریف استراتژی آن را طرحی می داند که اهداف آرمانی، سیاست ها و عملکردهای آینده یک کسب و کار را در یک کل یکپارچه نظم می بخشد.
استراتژی یک کسب و کار شامل مشاوره و تدوین سند استراتژی است که شامل محصولات و خدماتی است که به مشتریان عرضه می کنند، تعیین هدف هایی که باید محقق شوند و تعیین خط مشی های تدارک و تخصیص منابع برای دست یافتن به آن اهداف می شود.
تامپسون استراتژی را یک فرایند تعیین مأموریت، مقاصد و اهداف اساسی و دراز مدت کسب و کار و پذیرش جریان اقدام ها و تخصیص منابع ضروری برای دست یافتن به اهداف کوچک سازمان تعریف می کند.
بر این اساس، برنامه ریزی استراتژیک مجموعه ای از تصمیم ها و فعالیت های مدیریت تلقی می شود که هدایت و تعیین عملکرد دراز مدت سازمان را عهده دار شده است. برای تدوین چنین برنامه ریزی باید فرصت ها، وضعیت ها، تقاضاها، موانع و محدودیت های محیطی را در چارچوب نقاط ضعف و قوت سازمان شناسایی، تنظیم و ارزیابی کرد.
تعاریفی متفاوت از برنامه ریزی استراتژیک
اشتاینر برنامه ریزی استراتژیک را در چهار وجه مورد توجه قرار می دهد. در ابتدا آن را در زنجیره علت و معلول نتیجه یک تصمیم گیری واقعی و فرازمانی تعریف می کند که مدیر قصد انجام آن را دارد. دوم این که معتقد است استراتژی با تعیین اهداف سازمانی شروع و بعد سیاست ها برای رسیدن به آنها تعریف می شوند. جزئیات لازم برای اجرای استراتژی به شکلی هستند که بتوان به چشم انداز پیش بینی شده دست یافت. سوم این است که یک چنین برنامه ریزی چیزی بیش از یک فرایند فکری یا تمرینی روشن فکرانه است. در نهایت نیز آن را تلاشی نظام یافته و رسمی برای تدوین چشم اندازها، اهداف، سیاست ها و استراتژی های اصلی آن تعریف می کند.
دیوید نیز برنامه ریزی استراتژیک را ابزاری برای دست یافتن به اهداف دراز مدت تعریف می کند. پرابست و بوشل این برنامه ریزی را فرایند یادگیری درباره جایی تعریف می کنند که دورنمای آینده یک کسب و کار ممکن است در آن قرار گیرد و همچنین فرایند یادگیری مورد قبول اشخاصی است که دور هم جمع شده اند تا درباره آینده کسب و کار فکر کنند. همچنین، آن را فرصتی برای یک کسب و کار می دانند که با توصیف ظرفیت های خود با جزئیات بیشتر می پردازد. در ضمن، باید بتواند نیازهای مشتریان را بشناسد، بازار جهانی را نیز به حساب آورد و اشخاص بسیاری را مشارکت دهد.
این تعاریف از برنامه ریزی استراتژیک که در طی سی و پنج سال ارائه شده اند، نشان می دهند که این نوع برنامه ریزی نوعی فرایند تصمیم گیری است که بر عهده یک یا چند نفر است و همچنین چارچوبی برای عملکرد یک کسب و کار است و از همه مهم تر این که به عوامل مختلف بیرونی و درونی توجه دارد. حاصل آن نیز تعریف هدف های آرمانی و هدف های عینی کسب و کار و برنامه ای عملی برای دست یافتن به آنها و معرفی منابع و موانعی است که بر موفقیت نهایی برنامه تأثیرگذارند. واضح است که هیچ برنامه واحدی وجود ندارد که برای تمام کسب و کارها کارآمد و مطلوب باشد، ولی مفهوم چگونگی مشاوره و تدوین سند استراتژی امری ثابت است.
به علت افزایش سرعت تغییرات در تمام زمینه های اقتصادی، سیاسی و دانش بشری در دهه پایانی قرن بیستم و دهه آغازین قرن بیست و توجه به برنامه ریزی از نوع استراتژیک، تعاریف مختلفی بسیاری از آن ارائه شده است. هر کدام از تعریف ها جنبه ای از این برنامه ریزی را در نظر دارند و به طور معمول به نکات مشترکی اشاره کرده اند.
ویژگی های برنامه ریزی استراتژیک
در برنامه ریزی استراتژیک، یک دوره از آینده سازمان مورد توجه قرار می گیرد. برنامه ریزها دست کم با سه پرسش مهم مواجه هستند:
در برنامه ریزی استراتژیک پرسش سوم این طور مطرح می شود که چگونه می شود بر رقابت غلبه کرد یا از آن دور ماند؟ استراتژی فرایندی است که جایگاه یک کسب و کار را در سال های بعد، به عنوان مثال سه تا پنج سال آینده و در نظر برخی بیست سال آینده، تعیین می کند. برای این که یک کسب و کار تعیین می کند که می خواهد به کجا برود، ابتدا باید بداند که در کجا قرار دارد و سپس جایی که قرار است برود را مشخص کند و ببیند چطور می خواهد به آنجا برسد. اسناد منعکس کننده این نتایج همان برنامه استراتژیک هستند.
ممکن است هدف از برنامه ریزی استراتژیک ترسیم نقشه راهنمای یک کسب و کار باشد، اما این برنامه ریزی خودش نمی تواند پیش بینی کند که دقیقاً در روزهای آینده بازار چطور عمل خواهد کرد و چه اتفاقاتی خواهد افتاد. به این ترتیب، لازم است که تفکر و نوآوری استراتژیک همراه با یک برنامه استراتژیک زیربنای یک کسب و کار باشد تا بتواند فضا را به روز و زنده نگه دارد.
تعریفی دیگر از برنامه ریزی استراتژیک آن را فرایندی می داند که برای رسیدن به جایگاه مورد انتظار جامعه در پنج، ده یا پانزده سال آینده می پردازد و این که چطور می خواهد خود را به آنجا برساند نیز مهم است. در واقع، نوعی برنامه ریزی نظام یافته است که در طی آن موقعیت کنونی تعریف می شود و مراحل مأموریت، چشم انداز، ارزش های عملیاتی، نیازها، اهداف اولویت بندی ها و برنامه های عملی و بازبینی برنامه ها را شامل می شود.
این نوع برنامه ریزی بر طبق منافع مشترک یک گروه یا کسب و کار طراحی می شود. کسب و کار بدون آن هرگز نمی داند به کجا می رود. مفهوم مهم آن درک این موضوع است که کسب و کار رشد صحیح داشته باشد و لازم است همه با هم کار کنند و اطمینان حاصل کنند که مجموعه اهداف قابل دسترس اند.
برنامه ریزی استراتژیک و تصمیم گیری در کسب و کار
اعضای تشکیل دهنده تیم برنامه ریزی استراتژیک شامل تمام ذی نفعان، اعضای هیئت مدیره و مدیران حرفه ای می شود. افراد تیم می توانند در صحنه حضور داشته باشند و یا کسانی باشند که به وسیله مدیریت کسب و کار با موضوع مرتبط هستند و خدمات تخصصی مختلفی را انجام می دهند. اعضای تیم باید به شکل یک بدن یکپارچه باشند. در صورتی که همه یا هیچ کس بخواهند نقش رهبری داشته باشند، تیم عملکرد خوبی نخواهد داشت. همچنین، بر اساس این تعریف به منافع مشترک گروه و همکاری جمعی و مأموریت و وضعیت فعلی کسب و کار نیز باید توجه شود.
برنامه ریزی استراتژیک ابزار دوره ای مدیریت است که مثل ابزارهای دیگر تنها برای یک منظور استفاده می شود: کمک به کسب و کار برای انجام بهتر وظایف، توجه به نیروها و اطمینان از همکاری و کار مشترک اعضای تیم کسب و کار برای رسیدن به یک هدف. این برنامه ریزی کوششی منظم است که برای تصمیم سازی و اقدام های بنیادی در جهت شکل دهی کارهایی که باید انجام گیرند و هدایت کسب و کار به طرف آنچه در آینده باید باشد.
تحلیل واژه به واژه این تعریف عناصر کلیدی را نشان می دهد که باعث معنا شدن و موفقیت فرایند این نوع برنامه ریزی می شود: فرایند استراتژیک مستلزم تهیه بهترین راه پاسخ دادن به موقعیت محیطی کسب و کار است. مهم است که موقعیت کسب و کار به طور دقیق شناخته شده باشد. سازمان های غیر انتفاعی غالباً باید برای جواب دادن به محیط های پویا و حتی غیر دوستانه آماده باشند. استراتژیک بودن به معنای شفاف و واضح بودن اهداف کسب و کار، آگاه بودن از منابع و ترکیب هر دو در جواب دادن آگاهانه به محیط پویا است.
فرآیند برنامه ریزی استراتژیک همچنین مستلزم طراحی اهداف و ایجاد یک رویکرد برای دست یافتن به آن اهداف است. فرایندی است که به دلیل خواستار سفارش مطمئن و الگویی برای نگهداری، تمرکز و بهره وری باید منظم و کنترل شده باشد. برنامه ریزان با استفاده از پرسش های مرتبی که فرایند برای آنها ایجاد می کند، به توصیف تجربه های خود می پردازند، فرضیه ها را آزمایش می کنند، درباره موقعیت فعلی به جمع آوری و ترکیب اطلاعات اقدام می کنند و فضایی را که کسب و کار می خواهد در آینده به آن برسد، پیش بینی می کنند. این فرایند نیاز به تصمیمات و اقدام های بنیادی دارد تا بتوان به پرسش ها پاسخ داد. برنامه چیزی بیشتر یا کمتر از یک سری تصمیم ها درباره چه باید کرد، چرا باید کرد و چطور باید کرد نیست. ممکن نیست بتوان تمام کارهای لازم را انجام داد. به این ترتیب، این نوع برنامه ریزی مستلزم برخی تصمیم ها و اقدام های سازمان یافته و متکی بر تصمیم گیری قوی درباره چیزهایی است که برای دست یافتن به موفقیت حائز اهمیت است.
اجزای برنامه ریزی استراتژیک
پاتریک ج بیلو و همکارانش برنامه ریزی استراتژیک را فرایندی تعریف می کنند که در طی آن مدیران ارشد اجرایی و عملیاتی فعالیت های استراتژیک را طراحی می کنند. آنها معتقدند که ویژگی این فرایند در ماهیت کار گروهی آن پنهان است. به دلیل این که در قالب چنین فرایند و کار گروهی است که باور به استراتژی کسب و کار شکل می گیرد و افراد درگیر در این فرایند نسبت به آن احساس مالکیت می یابند. چنین فرایندی باعث تسهیل مرحله استقرار استراتژی سازمان می شود. آنها می گویند که برنامه استراتژیک چارچوبی است برای عملی ساختن تفکر استراتژیک و هدایت عملیاتی که به تحقق نتایج معین و برنامه ریزی شده خاتمه یابد.
این چارچوب با هفت عنصر مأموریت کسب و کار، تحلیل استراتژیک، استراتژی، هدف های دراز مدت، برنامه های تلفیقی، پیش بینی های مالی و خلاصه اجرایی مشخص می شود. هر چند هر کدام از آنها به طور جداگانه گسترش و تکامل پیدا می کنند، اما میان آنها ارتباطی داخلی وجود دارد. آنها در کنار هم ابزار مدیریتی مهمی را به وجود می آورند که با به کار بردن آن می توان ماهیت و مفهوم اساسی سازمان، جهت گیری کلان یا استراتژیک مطلوب و نقشه راهنمای لازم برای اجرای استراتژی اتخاذ شده و دست یافتن به نتایج دراز مدت را مشخص کرد.
در حوزه این نوع برنامه ریزی آموزشی می توان به مطالعه ای برای تدوین برنامه مشاوره و تدوین سند استراتژی در مدرسه کی استون اشاره کرد که این برنامه ریزی آموزشی را فرایندی مستمر تعریف می کند که با استفاده از آن مطمئن می شود که تمام آموزش گیرندگان به سطحی بالا از اهداف آموزش دست پیدا کرده اند. این برنامه شامل ایجاد فضای بهتر برای تعدادی بیشتر از آنها است که بتوانند به موفقیت برسند.
جمع بندی تعریف برنامه ریزی استراتژیک
بر طبق تعاریف اشاره شده، برنامه ریزی استراتژیک عبارت است از: فرایند برنامه ریزی، تصمیم گیری و نقشه راهنما، بیانیه مأموریت، چشم انداز آینده، اهداف دراز مدت، اهداف عینی و کوتاه مدت، وضعیت فعلی، توجه به شرایط محیطی، نقاط ضعف و قدرت، فرصت ها و تهدیدها، استراتژی های اصلی، سیاست های کلی، برنامه عملی یا تدوین جزئیات و تخصیص منابع سرمایه ای و انسانی و مشارکت گروهی.
در واقع، برنامه ریزی استراتژیک فرایند برنامه ریزی و تصمیم گیری یا تدوین نقشه ای راهنما برای حرکت به سمت آینده ای منتخب است. در این فرایند، اول باید مأموریت کسب و کار را تبیین و چشم انداز آن را تدوین کرد و سپس در چارچوب آن اهداف دراز مدت و کوتاه مدت کسب و کار را به شکل شفاف و روشن مشخص کرد.
در مرحله بعدی باید وضعیت فعلی کسب و کار را با توجه به شرایط محیطی تبیین کرد و تا مشخص شود در کجا ایستاده است و قصد رفتن به کجا را دارد. برای تبیین موقعیت باید نقاط ضعف و قوت داخلی سازمان را شناسایی و تهدیدها و فرصت های بیرونی را بررسی کرد.
با شناسایی موقعیت کنونی و روشن بودن هدف و درک شرایط محیطی می توان به مشاوره و تدوین سند استراتژی و همچنین سیاست های کلی برای دست یافتن به اهداف اقدام و در سایه آن برنامه عملی را با جزئیات دقیق طراحی کرد. واضح است که اجرای برنامه عملی نیازمند تخصیص منابع سرمایه ای و انسانی است. ولی نکته مهم تحقق برنامه استراتژیک مستلزم توجه جدی به مشارکت و همکاری جمعی تمام کارکنان هم در برنامه ریزی و هم در پیاده کردن برنامه است.
برنامهریزی یک “فرآیند تصمیمگیری پیشبینی کننده” است که همراه با مشاور مدیریت کمک به مقابله با پیچیدگیها میکند.
برنامهریزی در سیاست عمومی
برنامهریزی سیاست عمومی شامل برنامهریزی محیطی، استفاده از زمین، برنامهریزی منطقهای،شهری و فضایی است که در اجرای آن مشاور مدیریت نقش به سزایی دارد. در بسیاری از کشورها عملیات شهری و سیستم برنامهریزی کشوری اغلب به برنامهریزی و حرفههایی اشاره دارد که در آن به سیستمی عمل میکنند که به سیستم “برنامهریزان” شناخته میشود.
برنامهریزی در سیاست عمومی فعالیتی خودآگاه و همچنین ناخودآگاه است. یک “فرآیند تصمیمگیری پیشبینی کننده” است که کمک به مقابله با پیچیدگیها میکند. یک تصمیمگیری در مورد اقدامات آینده از میان گزینههای مختلف است. فرآیندی است که شامل ساخت و ارتقا مجموعهای از تصمیمات مرتبط است. انتخاب ماٴموریتها، اهداف و “ترجمه دانش به عمل” است. یک عملکرد برنامهریزی شده نتایج بهتری در مقایسه با عملکرد برنامهریزی نشده دارد. وظیفه مدیر برنامهریزی، نظارت و کنترل است. برنامهریزی و تعیین هدف از ویژگیهای مهم یک سازمان هستند که در تمام سطوح سازمان انجام میشود. برنامهریزی شامل برنامه، فرآیند تفکر، عمل و اجرا است و قدرت بیشتری برای آینده ایجاد میکند. برنامهریزی تصمیمگیری پیشرفته درباره کاری است که باید انجام شود، چگونگی انجام آن، زمان انجام آن و شخصی است که باید آن را انجام دهد. این پل، فاصله از جایی است که سازمان قرار دارد به جایی که میخواهد باشد. عملکرد برنامهریزی شامل ایجاد هدف و سازماندهی به آنها با نظمی منطقی است.
نمونه چارچوب فرآیند برنامهریزی
پاتریک مونتانا و بروس چارنوف فرآیند نتیجهگرای سه مرحلهای برای برنامهریزی را مطرح کردند.
- انتخاب مقصد
- ارزیابی مسیرهای جایگزین و
- تصمیمگیری درباره روش خاصی از برنامه خود
در سازمانها، برنامهریزی یک فرآیند مدیریتی است که مربوط به تعریف اهداف مسیر آینده سازمان و تعیین ماٴموریتها و منابع برای دسترسی به آن اهداف است. برای برآوردن این اهداف مدیران ممکن است برنامههایی مثل برنامه کسب و کار و برنامه بازاریابی را گسترش دهد. برنامهریزی همیشه هدفمند است و هدف ممکن است دسترسی به منظور یا مقصودی خاص باشد.
ویژگیهای اصلی برنامهریزی در سازمان عبارتند از:
برنامهریزی کارایی سازمان را افزایش میدهد و خطراتی که درگیر فعالیتهای را کسب و کار مدرن است کاهش میدهد. با حداکثر بهرهوری زمان و منابع در دسترس استفاده میشود. مفهوم برنامهریزی تشخیص آن چیزی است سازمان میخواهد با استفاده از چهار سوٴال انجام دهد که شامل «برحسب کسب و کار و یا برنامهریزی استراتژی امروز ما کجا قرار داریم؟ به کجا داریم میرویم؟ کجا میخواهیم برویم؟ چگونه میخواهیم به آنجا برویم؟»
فرآیند برنامهریزی استراتژیک همواره بخشی بسیار حیاتی در موفقیت سازمان ایفا کرده است. فرآیند آن برای تعریف برنامههای آینده شرکت، استراتژی، اهداف آینده و مقاصد و جهتی است که میرود تا طی کند.
جریان برنامهریزی استراتژیک به صورت زیر است:
شناسایی مأموریت و چشمانداز شرکت
↓
ایجاد هدف
↓
تجزیه و تحلیل موقعیت کنونی
↓
تدوین استراتژی برای تحقق اهداف تعیین شده
↓
اجرای صحیح استراتژی تعیین شده
↓
بازخورد و کنترل
این فرآیند برای اکثر کسب و کارها به کار میرود اما این روزها با توجه به نیازهای کسب وکار استفاده میشود.
1) تشخیص چشمانداز و ماٴموریت شرکت: ماٴموریت صحیح و چشم انداز شرکت برای برنامهریزی موٴثر و ایجاد هدف بسیار مهم است.
2) ایجاد هدف: اهداف میتوانند کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت باشند.
3) تجزیه و تحلیل موقعیت کنونی: تجزیه و تحلیل هم صنعت و هم شرکت برای اجرای موٴثر اهداف بسیار مهم است.
4) تدوین استراتژی برای تحقق اهداف تعیین شده: این مرحله یکی از مهمترین مراحل فرآیند برنامهریزی است و مدیریت ارشد میبایست با توجه به اهداف تعیین شده شرکت آن را تعیین کنند.
5) اجرای صحیح استراتژی تعیین شده: اجرا باید شبیه برنامهای باشد که روی کاغذ است.
6) بازخورد و کنترل: اگر اجرا استاندارهای تعیین شده را برآورده نکند در نتیجه این شکاف باید اندازه گیری و کنترل شود.
مظاهری میگه:
Mz میگه:
مشاوره مدیریت رخ میگه: