Rokh Management Consulting

تعریف تفکر استراتژیک سازمانی

مقدمه ای بر توضیح تفکر استراتژیک سازمانی

فهرست مطالب

تفکر استراتژیک در اصل نوعی تفکر عملگرا و واگرا به شمار می رود که پویا بوده و در اثر برقراری تعامل مستمر با محیط و تجزیه کردن آن، توسعه می یابد. در اصل می توانیم این تفکر را نوعی فرایند مداوم و مستمر در نظر بگیریم که قادر است ابهام را در مورد یک محیط پیچیده برطرف سازد.

اگر یک رهبر یا مدیر سازمانی بخواهد نقش فعال و مفیدی ایفا کند، نیاز دارد تا مهارت های خود را در یافتن تفکری استراتژیک بهبود ببخشد. پس به طور کلی می توانیم این تفکر را یک روش حل مسئله استراتژیک در سازمان به شمار آوریم. روشی که قادر است میان رویکرد منطقی و همگرا با تفکر واگرا و خلاق ترکیب ایجاد کند.

در تفکر استراتژیک مسائل پیچیده بدون آنکه ساده تصور شوند، تلاش می شود که ساده سازی بر روی آنها انجام شود. همچنین راز و رمز موفقیت آن در مثبت اندیشی، امید داشتن به آینده، تلاش مستمر و خستگی ناپذیر و نوعی خوش بینی دور از ساده انگاری است. چارچوب درستی که بر روی ذهن استراتژیک تمرکز کند، نیاز دارد تمرکز سطح خرد بر روی گروه ها و انسان ها را با هم ادغام کند.

حتی این مسئله نیاز به تمرکز در سطح کلان بر روی بافت سازمانی و سازمان ها نیز خواهد داشت. به عبارت دیگر، این تفکر نیاز به تصدیق نفوذ تمامی ویژگی های خاص و اقدامات هر شخصی بر روی بافت سازمانی خواهد داشت. اقداماتی که نفوذ و تاثیر آنها بر روی بافت سازمانی افراد و تفکر آنها مشهود باشد.

مسلما ویژگی های شخص متفکر استراتژیک، اگر از ساختار و فرایندها در سطح و گروه سازمانی حمایت کند، ارزشمند خواهد شد. البته شایان ذکر است که مسئله تفکر استراتژیک تنها مختص مدیران عالی سازمان نیست، بلکه دیگر سطوح سازمانی هم تا حدودی در این فرایند نقش دارند و درگیر آن می شوند.

گلدمن در تحقیقات خود با اشاره به تحقیقاتی که قبلا بر روی تفکر استراتژیک انجام شده، اذعان می دارد که مدت های زیادی است که این نوع تفکر نوعی نیاز اساسی و مهم در مدیران ارشد شناخته شده است. همچنین با افزایش پیچیدگی های محیط اجتماعی، این توانایی حتی در سطوح پایین تر سازمانی هم احساس می شود.

داشتن ذهن استراتژیک راهی است که به افراد کمک می کند در سازمان فکر کنند، ارزیابی نمایند، بنگرند و آینده را برای خود و دیگران متفاوت خلق کنند.

برنامه‌ ریزی کشف محور چیست؟

منظور از تفکر استراتژیک سازمانی چیست؟

موریس بر این عقیده است که منظور از ذهن استراتژیک در سازمان، نوعی هماهنگ نمودن افکار خلاقانه در یک دیدگاه مشترک است. به گونه ای که سازمان را مجاب می کند به سمت تدوین و تهیه روشی پیش رود که در آینده تمامی ذینفعان را خشنود کند. محققان برای سازمان ها ویژگی هایی را در پژوهش های خود بیان کرده اند که القا دهنده میزان اهمیت تفکر استراتژیک در سطح سازمانی است. این ویژگی ها عبارتند از: ساختار سازمانی، فرهنگ سازمانی، سیستم جبران خدمات و پاداش دهی و در نهایت نظام اطلاعات و فناوری.

دانشمندانی که در زمینه مدیریت استراتژیک فعالیت می کنند، از تفکر استراتژیک یک مدل دو سطحی ارائه نموده اند. این مدل از یک طرف به قابلیت های فردی توجه دارد و از طرف دیگر فرایندهای سازمانی موثر را بررسی می نماید. در واقع این مدل در دو سطح سازمانی و فردی بیان می شود که سطح سازمانی آن شامل: استفاده از ابتکارات کارکنان و ترویج گفتگوی استراتژیک است.

طبق تحقیقاتی که محققان انجام داده اند، تنها یک مورد از این مدل ها نتیجه کار تحقیق میدانی به شمار می رود. این تحقیق با استفاده از مصاحبه با کارمندان و کارکنان و مدیران میانی در خصوص مشارکت در ذهن استراتژیک سازمانی و از طریق روش کیفی انجام شده است.

مدل سازمانی هوش استراتژیک

به مدلی که ذهن استراتژیک را در سطح سازمانی مورد بررسی قرار دهد، مدل سازمانی تفکر استراتژیک می گوییم. این مدل در دو نوع عوامل فرایندی و محتوایی، هوش استراتژیک را مد نظر قرار می دهد. عوامل محتوایی این مدل را می توانیم تفکر سیستمی، خلاقیت و چشم انداز در نظر بگیریم؛ در حالی که عوامل فرایندی آن عبارتند از: تجزیه و تحلیل استراتژیک و برقراری ارتباطات استراتژیک.

فعالانی که در حوزه کسب و کار وجود دارند هم، برای تفکر استراتژیک پنج عنصر بیان می کنند که این عناصر عبارتند از: چشم انداز سیستمی، تمرکز بر روی هدف، فرضیه محور بودن، فرصت طلب بودن هوشمندانه، تفکر کردن در طول زمان.

آنها در پژوهش های دیگر خود به پنج مرحله بهبود ذهن استراتژیک اشاره می کنند که این مراحل عبارتند از: حفظ تمرکز، تعریف معیار، ایجاد تعادل میان رویکردهای شهود و تحلیل، به کار گرفتن منابع چندگانه برای تحلیل و بینش و آزمودن تحلیل. می توان در تصویر زیر از دید پژوهشگران مختلف شاهد عناصر تفکر استراتژیک بود.

مدل سازمانی تفکر استراتژیک - مشاوره مدیریت رخ

ابعاد هوشمندی استراتژیک در توسعه هوش استراتژیک

تحلیل کردن نقش ابعاد هوشمندی استراتژیک در توسعه بخشیدن به تفکر استراتژیک، موضوع چالشی به شمار می رود. هوشمندی استراتژیک از نظر ایجاد ارزش افزوده اطلاعات و دانش در حوزه تصمیم گیری استراتژیک سازمانی، در موفقیت کسب و کارها نقش مهمی را ایفا می کند.

همانطور که می دانید در طی چند دهه اخیر، مسئله برنامه ریزی استراتژیک بسیار مطرح شده است. حتی این مسئله در محیط کسب و کار تحول و قوانین رقابتی ایجاد کرده است. حال برای آنکه به این نیازها به موقع و مناسب پاسخ داده شود، نیاز به تدوین استراتژی و یک رویکرد پویاتر خواهد بود.

به همین دلیل نظریه پردازانی که در حوزه استراتژی فعال هستند، رویکردهای کلاسیک را بررسی نموده و نظریات متفاوتی را به تدریج ارائه می نمایند. مینتزبرگ به عنوان یکی از تاثیرگذارترین افراد در زمینه ظهور رویکرد نوین استراتژی، در نظریات خود برنامه ریزی را نوعی فرایند تحلیلی معرفی می کند و عقیده دارد که استراتژی اثربخش، حاصل ترکیب مدل های ذهنی خواهد بود نه فرایندهای تحلیلی.

این تحولات تفکر استراتژیک را شکل می دهند که بسته به ارزش افزوده اطلاعات و نیازهای اطلاعاتی و دانش، می توان چنین دریافت که این تفکر به هوشمندی استراتژیک هم نیاز دارد. طبق تصویر زیر می توان از نظر گریگور ابعاد هوشمندی استراتژیک را شامل هوش تجاری (هوش کسب و کار)، هوش رقابتی و مدیریت دانش در نظر گرفت. ما نیز در این مقاله به بررسی هر یک از این ابعاد خواهم پرداخت.

مدل ساختاری برای توسعه تفکر استراتژیک

مسئله مهم دیگری که مدیران باید به آن توجه نمایند، مدل ساختاری تاثیر ابعاد هوشمندی استراتژیک بر روی تفکر استراتژیک است. این که مدیران ارشد سازمان ها و بنگاه ها دارای ضعف در تفکر و هوش استراتژیک باشند، منجر می شود که آنها فرصت های جدید خود را از دست دهند. از این رو ضروری است که مدیران ارشد به قابلیت های استراتژیک مجهز شوند.

ماهیت تفکر استراتژیک نشانگر بصیر و فهیم شدن نظام انسانی و سازمانی است. این بصیرت به کسب و کارها کمک می کند تا در شرایط پیچیده:

  1. واقعیت های بازار و قواعد موفقیت آن را شناسایی کنند؛
  2. ویژگی های جدید بازار را سریع تر از رقبای خود کشف کنند؛
  3. برای پاسخگویی به شرایط مختلف، اقدام به خلق راهکارهای بدیع و ارزش آفرین نمایند؛
  4. ناپیوستگی های (جهش های) کسب و کار را درک کنند؛

تفکر استراتژیک به مدیر کمک می کند که بتواند عوامل موثر در تحقق اهداف و حتی دلیل تاثیرات آن را نیز درک نماید. همچنین کمک می کند تا مدیر درک کند که چگونه این عوامل می توانند برای مشتری ارزش بیافرینند. این بصیرت معمولا بسته به عوامل تاثیرگذار در خلق ارزش، ایجاد کننده قدرت تشخیص خواهد بود.

بدون این تشخیص، صرفا داشتن منابع مادی و غیر مادی سازمان ها برای رسیدن به موفقیت کافی نخواهد بود. کنای چیاومی در کتاب خود به عنوان” تفکر یک استراتژیست” بیان می کند: «اگر موضوعات اساسی را تشخیص ندهید، هرقدر هم به خود و کارمندانتان فشار روحی و فیزیکی وارد کنید، سرانجام، نتیجه ای جز سردرگمی و شکست حاصل نخواهد شد».

تفکر استراتژیک فرایندی واگرا و خلاقانه

باید ذهن استراتژیک را یک فرایند واگرا و خلاقانه در نظر بگیریم که با دورنمای طراحی راهبران سازمان و چشم انداز آنها ارتباط دارد. البته این مسئله نیاز به فراتر رفتن فکر مدیران از عملیات روزمره دارد. همچنین هدف اصلی آن تمرکز بر قصد استراتژیک بلند مدت کسب و کار نیز خواهد بود.

تفکر استراتژیک شامل فعالیت هایی همچون تحلیل، گردآوری اطلاعات، بحث و تبادل نظر در زمینه شرایط حاکم بر سازمان با تنوع فعالیت ها و پاسخ دهی به تمامی سوالات اساسی در خصوص سبد دارایی های سازمانی می شود. در تعریف دیگر از این تفکر باید به شناسایی استراتژی های قابل اطمینان کسب و کارها اشاره کنیم که منجر به خلق ارزش برای مشتری می گردد.

در اصل هوشمندی استراتژیک یکی از مفاهیم مهم مدیریتی در طی سالهای اخیر به شمار می رود که با شرکت های بزرگ نیز تلفیق شده است. زمانی که هوش رقابتی افزایش یابد، سازمان ها می توانند اطلاعات محیط اطراف خود را با دقت بیشتر و سریع تر تحلیل و تجزیه نمایند. سپس نتایج حاصل را ذخیره کرده و در مواقع ضروری در اختیار تصمیم گیرندگان قرار دهند.

این مسئله جریان تبادل اطلاعات و داده ها و دانش را در سازمان سرعت بخشیده و منجر به بهبود یافتن اثربخشی فکر و تصمیم گیری استراتژیک می شود. در اصل هوشمندی رقابتی راداری است که فرصت های جدید و هشدار تهدیدها را کشف کرده و شرکت را قادر می سازد بتواند محیط خود را دقیق تر و سریع تر بشناسد.

سازمان هوشمند، استراتژی رقبا را سریع تر و بهتر درک نموده و از شکست و موفقیت آنها به این آموزه دست می یابد که برای مدیران سازمان این امکان وجود دارد بتوانند با نظارت نظام مند و آگاهی بیشتر، تصمیم های استراتژیک بهتری اخذ نمایند.

تعریف تفکر استراتژیک - مشاوره مدیریت رخ

نقش هوش کسب و کارها در توسعه تفکر استراتژیک

تفکر استراتژیک در واقع یافتن راه های موثر برای تحقق بخشیدن به چشم انداز سازمانی است که بتوان در آن چشم اندازی را ایجاد کرد. همچنین این راه ها باید با شرایط دگرگون محیط متناسب باشند و انگیزه های قوی در آنها وجود داشته باشد. برای آنکه بتوان برای سازمان یک چشم انداز مناسب تدوین کرد، لازم است از هوش کسب و کار استفاده نمود.

به این صورت که با استفاده از هوش، تکنیک ها و ابزارهای مفید برای تصمیم گیری مناسب فروش، مالی و تولید فراهم گردد. همچنین مدیر بتواند به تصمیمات بهتری با استفاده از هوشمندی و ارتباط برقرار کردن با منابع سازمانی: یعنی منابع مالی، انسانی و فیزیکی دست یابد. از سوی دیگر با کمک هوش خلاق، بتواند در برابر قدرت اندیشیدن نو و نظرات جدید در برابر تغییر و تحولات مستمر پیرامون خود، واکنش نشان دهد.

می توان هر کدام از این تغییر و تحولات را رویکردی در یافتن پاسخ های جدید و نو در نظر گرفت و چشم انداز مناسبی برای آن ایجاد کرد. در این زمینه رهبران هوشمند می توانند حل کننده بسیاری از مشکلات باشند. همچنین آنها خلاق بوده و خلاقیت را زیر دستان خود پرورش خواهند داد.

هوش خلاق کسب و کار، جزئی از هوش موفق به شمار می رود و به رهبران این کمک را خواهد کرد که در نقش خود به عنوان یک رهبر خود عمل کرده و موفق شوند.

نقش مدیریت دانش در توسعه هوش استراتژیک

مدیریت دانش منجر می شود تا سازمان ها بتوانند توانایی حل مسائل استراتژیک را دریابند. همچنین بتوانند توانایی تشخیص مسائل اساسی از غیر اساسی را نیز به دست آورند. سازمان ها، با به کار گرفتن ساز و کارهای اثربخش و درک کردن روابط عالی در مدیریت ریسک، با یک برنامه ریزی درست، ارزیابی عملکرد، مقایسه، تعریف شاخص های عملکردی و دستاوردی، تامین اطلاعاتی که زمینه تصمیم گیری موثر رهبران را می سازد، کمک می کنند تا مدیران به اهداف استراتژیک خود دست یابند. همچنین کمک می کنند تا آنها به چشم اندازی که تعیین کرده اند، برسند.

دنیای امروز را باید ما دنیای تغییرات و تحولات شگرف در فناوری بدانیم. ساختار این دنیا آکنده از عمق بخشیدن و استفاده از دانش بوده و باید در آن به جای نیروی انسانی دانش گرا، به نیروی انسانی عملکردی توجه کرد. از این رو مدیریت سازمان ها به دنبال این هستند که از دانش به عنوان ابزاری برای حفظ موقعیت و بهبود نقشه های فکری کارکنان استفاده کنند.

به این علت که تسهیم دانش، عامل موثری بر روی نقشه فکری است. از سوی دیگر بسته به مکتب شناختی مدیریت استراتژیک، نقشه ذهنی مدیران و کارکنان بر روی توسعه و بقای شرکت هم تاثیر گذار خواهد بود. تعداد نقشه هایی که مدیران و کارکنان از مقوله ها و وضعیت ها دارند، در میزان و نوع کمیت و کیفیت درستی و دقت نقشه های ذهنی هم تاثیر گذاشته و موفقیت شرکت را تعیین می کند.

علاوه بر آن تغییر رویکرد فکری مدیران و وجود یک تفکر استراتژیک در مدل های فکری آنها، در مدیریت عصر ناپایدار کنونی نقش موثری خواهد داشت. در حالی که این تفکر بر روی جریان های در حال تغییر حاکم بر ذهن تصمیم گیران نیز تاثیر خواهد گذاشت.

به همین دلیل پرداخت به عواملی که منجر به تسهیم و اشتراک دانش در سازمان شود، بر روی ایجاد نقشه فکری مناسب مدیران و کارکنان سازمان در ابعاد مختلف، تاثیر خواهد گذاشت. تعهد مدیریت به تسهیم دانش، اعتماد، فضای تعامل اجتماعی، وجود تکنولوژی مناسب برای تسهیم دانش، اندازه سازمان، ساختار پاداش و تفاوت در موقعیت ارتباط، قادر خواهد بود منجر به بهبود تفکر استراتژیک سازمانی شده و توسعه تسهیم دانش را به همراه داشته باشد.

انواع هوش های استراتژیک سازمانی در تفکرات استراتژیک

همانطور که در شکل فوق شاهد مدل جامع هوشمندی استراتژیک سازمانی بودید، هوشمندی سازمانی از انواع هوشمندی ها برخوردار است. این هوشمندها شامل هوشمندی کلان محیطی، هوشمندی مرتبط با بازار، هوشمندی مرتبط با منابع انسانی، هوشمندی مرتبط با فرایند سازمانی و هوشمندی اطلاعاتی می شوند. هر کدام از این هوشمندی ها قادر هستند در توسعه تفکر استراتژیک نقش مهمی را ایفا کنند. در ادامه بررسی آنها خواهیم پرداخت.

نقش هوشمندی مرتبط با بازار در تفکر استراتژیک، اقدام به ارائه بازارهای جدید، روندهای فعلی و آتی نیازها و ترجیحات مشتریان، تغییرات اساسی در حوزه بازاریابی و توزیع و ایجاد کردن فرصت هایی برای بخش بندی خلاقانه می نماید. این نوع هوشمندی در اصل اطلاعاتی که با بخش های بازار موجود و بازارهای آتی مرتبط هستند مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد.

همچنین به گردآوری اطلاعاتی در مورد محصولات و خدمات، اطلاعات توزیع کنندگان، مشتریان و شرکا نیز پرداخته و آنها را تحلیل می نماید. از سوی دیگر هوشمندی بازار چهار بعد اساسی را در بر می گیرد که عبارتند از هوشمندی محصول، هوشمندی رقبا، ادراک مشتریان و ادراک بازار. این نوع هوشمندی از هوشمندی رقبا و توزیع کنندگان تشکیل شده است.

هوشمندی مرتبط با بازار بر روی بازار اشراف کامل داشته و به تفکر بازارگرا به عنوان یکی از مفاهیم تفکر استراتژیک کمک میکند. طبق تحقیقات صورت گرفته سازمان ها به مفاهیم بازارگرایی علاقه قابل توجهی دارند. این مفاهیم حتی موفق شده اند به شرکت ها و سازمان ها در ارتقاء بازاریابی هم کمک شایانی نموده و سودمند واقع شوند. بازارگرایی را می توان استراتژی ای در نظر گرفت که از آن برای رسیدن به مزیت رقابتی استفاده می شود.

از عناصر فرعی تفکر استراتژیک هم باید به تفکر بازارگرایی اشاره کنیم که در مقابل تفکر تولیدگرا قرار می گیرد. در دوره محصول گرایی از تفکر تولیدگرا استفاده می شد؛ دقیقا برهه ای از زمان که تولید کنندگان حرف اول را می زدند و هر آنچه تولید می کردند به فروش می رسید و رقابت تنها بر روی محصول نهایی وجود داشت.

اما در تفکر بازارگرا، حرف اول را مشتری میزند و سازمان ها باید بسته به نظر مشتری اقدام به تولید و ارائه خدمات و محصولات خود در بازار نمایند.

نقش هوشمندی کلان محیطی در هوش و تفکر استراتژیک

هوشمندی کلان محیطی برای سازمان ها اطلاعات مناسبی در خصوص محیط کلان فراهم کرده و این اطلاعات را تجزیه و تحلیل می کند. تجزیه و تحلیل این دسته از اطلاعات در اصل فرایند گردآوری، شناسایی، تفسیر اطلاعات و پردازش درباره عوامل بیرونی هستند، که در تصمیم گیری های سازمان و سودمندی برنامه ها تاثیر می گذارند.

هوشمندی محیطی ممکن است شامل هوشمندی زیست محیطی، هوشمندی تکنولوژی، هوشمندی اقتصادی، هوشمندی سیاسی قانونی و حتی هوشمندی فرهنگی و اجتماعی نیز باشد. هر یک از این هوشمندی ها اطلاعات محیطی را در اختیار هوشمندی کلان قرار داده و منجر می شود تا تفکر استراتژیک سازمانی توسعه یابد. در نهایت نیز سازمان ها به موفقیت های بزرگی دست خواهند یافت.

به این دلیل که توانایی تفسیر وقایع و رخدادهای برنامه ریزی نشده و غیرمرتبط، در حال حاضر بزرگترین نشانه موفقیت مدیران سازمان های موفق به شمار می رود. این توانایی هم در اصل همان تفکر استراتژیک سازمانی بوده و مبین یک کمبود اساسی برای رساندن یک سازمان و شرکت به توانمندسازی خواهد بود. مدیران با کمک این توانایی استراتژیک می توانند وقایع آینده را تشخیص، درک، پیش بینی و در نهایت کنترل نمایند. سپس به جای آنکه تحت تاثیر تغییرات قرار گیرند، تغییرات آینده را تحت تاثیر خود قرار خواهند داد.

هوشمندی کلان محیطی - مشاوره مدیریت رخ

نقش هوشمندی منابع در هوش استراتژیک

تمامی سیستم های برنامه ریزی منابع سازمانی، مناسب مدیریت اطلاعات عملیاتی سازمان هستند. همچنین به منظور برنامه ریزی منابع همچون منابع انسانی، مالی، تولید، فیزیکی و مدیریت زنجیره تامین به کار برده می شوند. با وجود آنکه تمامی این سیستمها قادر هستند داده های عملیاتی کسب و کار را در پایگاه های اطلاعاتی به منظور برنامه ریزی سازمانی ادغام نمایند؛ اما اصلا برای تحلیل داده ها و فرایندهای پشتیبانی از تصمیم گیری مناسب نخواهند بود.

به همین دلیل یکپارچگی سیستم های برنامه ریزی منابع سازمان و همسو کردن آنها با استراتژی منابع انسانی با سیستم های هوشمندی، امری ضروری خواهد بود. در نتیجه مفهوم هوشمندی منابع انسانی هم، شامل منابع مالی، انسانی و فیزیکی می شود. از سوی دیگر کاربرد تفکر استراتژیک در سازمان بدون آنکه به نوع اقدام و سبک مدیریت مدیران توجه شود، نتیجه بخش نخواهد بود.

به این دلیل که بالندگی سازمان، تنها به تصمیمات و تفکرات مدیر بستگی ندارد؛ بلکه شامل مسائل دیگری همچون ویژگی ها، شرایط و موقعیت سازمان، نیازها، اولویت ها و شرایط کارکنان سازمان هم می شود. به همین دلیل هوشمندی که با منابع انسانی مرتبط باشد، به تصمیمات، تفکر استراتژیک سازمان و خلاقیت کمک شایانی خواهد نمود.

نقش هوشمندی اطلاعاتی در هوش و تفکر استراتژیک

فرایند گردآوری و سازماندهی، تجزیه کردن و تحلیل اطلاعات و توزیع آنها میان بخش های سازمان و سپس مدیریت و عمل کردن به اطلاعات با توجه به اصول اخلاقی را هوشمندی اطلاعاتی گویند. از این رو وجود پایگاه های اطلاعات داده و سیستم های تحلیلی و پردازش داده ها در سازمان، امری ضروری و لازم است.

وجود اطلاعات به موقع، باعث می شود که آشفتگی ها و تفکر استراتژیک شکل گرفته و نظام مند شوند. یعنی فرد با ایجاد تفکرات استراتژیک برگرفته از اشراف اطلاعاتی، بتواند به ذهن خود نظم و هماهنگی بخشیده و تفکرات خود را منسجم سازد.

برای آنکه بتوان به تمام آشفتگی ها نظم بخشید و بسته به اقتضائات محیطی به آنها پاسخ داد، باید در شیوه تفکر مدیران تغییری بنیادین ایجاد کرد. فکر کردن استراتژیک مدیران و دیگر اعضای سازمان منجر می شود که سازمان در بازار رقابتی نسبت به دیگر رقبای خود، برتری یابد. همچنین راه دستیابی به چشم اندازها و ورود به حوزه های جدید برای خلق ارزش های نو سازمان ها و ذینفعان تسهیل گردد.

مدیری که دارای تفکر استراتژیک است چه ویژگی هایی دارد؟

مدیری که دارای تفکر استراتژیک است، نسبت به محیط پیرامون خود با درک و آگاهی است. همچنین به کمک هوشمندی اطلاعاتی به وسیله عوامل درونی و بیرونی موثر سازمان و تحلیل کردن فاکتورهای تاثیرگذار سیاسی، اجتماعی، تکنولوژیکی و اقتصادی بر کل سازمان، قادر است راهکارهای مناسبی را جهت رسیدن به اهداف مورد نظر استنباط کند.

نقش هوشمندی فرآیندهای سازمانی در هوش استراتژیک

هوشمندی را باید نوعی فرایند سازمانی در نظر بگیریم. این فرایند در برگیرنده بخش وسیعی از کاربردها در زمینه نظارت، تجزیه و تحلیل فرآیندها به منظور پیش بینی و بهینه سازی کشف فرایندهای سازمان و بررسی همگونی آنها است. همچنین این نوع هوشمندی گلوگاه ها و تنگناها و علل آنها را نیز شناسایی می کند. به گونه ای که سازمان ها بتوانند از چگونگی اجرای فرآیندهای کسب و کار خود درک بهتری داشته باشند.

هوشمندی سازمان کمک می کند تا تفکر استراتژیک یک پاسخ مناسب به نیازهای فزاینده سازمان دهد؛ آن هم بسته به تطابق با محیط که دارای پنج ویژگی است. این پنج ویژگی را باید ابهام، عدم قطعیت، آشوبناکی، رقابت روز افزون و سرعت بیان کنیم.

در واقع تفکر استراتژیک فرایندی از ارزیابی، تحلیل، بازتاب طبیعت کسب و کار، خلق چشم انداز از آینده سازمان، درک موقعیت فعلی و وضعیت آینده،توسعه ابزارها و روش های ممکن جهت دستیابی به چشم اندازها درون سازمان، تصمیم گیری در مورد نحوه ی عمل و وزن دادن به انتخاب ها است. آنگونه که به نظر می رسد، هوشمندی مرتبط با فرایندهای سازمانی، نوعی ابزار برای تفکر استراتژیک به شمار می رود.

مدیران سازمانی می توانند به وسیله آن از وضعیت سازمان آگاهی یابند. سپس با تفکر استراتژیک سازمان را به گونه ای اداره نمایند که تصمیمات مناسب را برای سازمان به همراه داشته باشد.

تفاوت میان برنامه ریزی استراتژیک و تفکر استراتژیک در چیست؟

برای این حوزه های تعریفی، رویکردهای مفیدی وجود دارد. تفکر و برنامه ریزی استراتژیک قادر هستند کنار هم نقش مکملی را ایفا نمایند. در این رویکرد تفکر استراتژیک آفریننده چشم انداز است. برای تبیین و اجرای آن هم باید از ابزارهای برنامه ریزی استراتژیک استفاده شود.

هنری مینتزبرگ «برنامه ریزان» را از «متفکران» استراتژیک جدا کرده و نقش خاصی برای آنها تعریف می کند. او نقش برنامه ریزان استراتژیک را موثر می داند. نقشی که برای گردآوری داده، مشارکت در اجرای چشم اندازهای استراتژیک و همراهی متفکر استراتژیک در خلق استراتژی است. اما معماری و خلق چشم انداز استراتژی را نیز حاصل تفکر استراتژیک می داند.

در تفکر استراتژیک تصویر بزرگ و یکپارچه ای (فاقد دقت و در عین حال کلی) از محیط کسب و کار شکل خواهد گرفت. این نوع نگرش نیاز به کشف قواعد اثربخش و استفاده از آنها در راستای پاسخ دهی به مشتری دارد. در حالی که برنامه ریزی استراتژیک تنها با تمرکز بر روی جزئیات استراتژی خلق شده و چشم انداز آن، برای اجرای استراتژی داده های دقیقی را فراهم می کند.

تفکر استراتژیک جهت گیری مناسب سازمان را تعیین کرده و برنامه ریزی استراتژیک، سازمان را در این جهت به پیش می برد. هوش استراتژیک با سنتز عوامل محیطی و درونی موثر، یک تصویر یکپارچه ای از فضای کسب و کار را در ذهن ایجاد می کند. سپس زمینه را برای خلق پاسخ های بدیع و جدید بسته به نیازهای بازار فراهم می سازد.

برنامه ریزی استراتژیک هم با روش های تحلیلی، اهداف سالانه و اهداف استراتژیک را به برنامه های کوتاه مدت تبدیل می کند. بعد از آن گام های لازم برای اجرای استراتژی خلق شده برداشته خواهد شد. شاید با این نوع تفکر بهتر باشد برنامه ریزی استراتژیک، «برنامه ریزی استراتژی» و ابزارهای اجرای چشم انداز (که از هوش استراتژیک به دست آمده اند) تلقی شوند.

با این تفاسیر، ابعاد تحلیلی و عقلانی استراتژی با ابعاد هنری و خلاقانه پیوند خواهند خورد و یک رویکرد قوی مدیریتی را ایجاد خواهند کرد. تیم اوشاناسی (Timothy O’Shannassy) این تلفیق را در تفکر همگرا و واگرا، نوعی فرایند دیالکتیک ذهنی به شمار می برد. آنها می گویند: «در عین خلاق بودن باید خلاقیت را در دنیای واقعی پیاده کرد و در عین بهره گیری از قدرت سنتز می بایستی از قدرت تحلیل نیز استفاده کرد و بکارگیری پی درپی تفکر و برنامه ریزی استراتژیک راه دستیابی به استراتژی های بدیع و خلاقانه در عمل است».

این نوع از نگرش قادر است یک چارچوب اصولی برای پیوند دادن نظریات نوین و کلاسیک استراتژی فراهم کند. همچنین الگویی برای مفهوم یکپارچه استراتژی به شمار رود.

تفاوت برنامه ریزی استراتژیک و تفکر استراتژیک - مشاروه مدیریت رخ

ویژگی های و مشخصات تفکر و هوش استراتژیک

تفکر استراتژیک دارای ویژگی های شناختی متنوعی بوده و تبیین هر کدام از آنها در یک مقاله امکان خلاصه شدن ندارد. از این رو پنج مشخصه اصلی هوش استراتژیک سازمانی را باید به اختصار چنین بیا کنیم. این موارد عبارتند از:

الف) هوش استراتژیک، تفکر در زمان های مختلف را تشویق می نماید

متفکران استراتژیک تمامی گذشته، حال و آینده را بهم پیوند می زنند. تفکر استراتژیک در اصل یک فرایند پویای آگاهی از رفتار گذشته و آنچه احتمال دارد در آینده رخ دهد است. مهمترین تکنیک هایی که در آن به کار برده می شود، تحلیل شکاف، سناریو سازی و استفاده سیستماتیک از شباهت هایی است که میان رفتارهای آینده و گذشته وجود دارد.

ب) فکر استراتژیک فرصت طلبانه و هوشمندانه است

در سازمان لازم است یک مکان برای تمرین جهت بهبود هوشمندی افراد ایجاد نمود. این مکان نیاز به انطباق استراتژی های فعلی و نوظهور با استراتژی های جدید درون بینش های جدید خواهد داشت. تکنیکی که مرتبط با این ویژگی ها است، تکنیک شبیه سازی نامیده می شود.

ج) تفکر استراتژیک فرضیه محور است

فرضیه محور بودن، هوش استراتژیک را به روش های علمی مرتبط می کند. لازم است فرضیه های جدیدی ایجاد شوند و مورد آزمون قرار گیرند. از این رو تفکر استراتژیک با فرضیات خلاقانه مرتبط بوده و با آزمون فرضیه ها رابطه ای تحلیلی دارد.

تکنیک هایی که در توسعه سیستم تفکر تحلیل مورد استفاده قرار می گیرند، عبارتند از سوالات اگر… آنگاه (what…if)، تفکیک کردن آنچه شناخته شده و یا نشده و تغییر پیش فرض های دانش جدید.

د) هوش استراتژیک بر نیت ها متمرکز است 

تفکر استراتژیک هدف ها را در بر گرفته و در اصل این هوش بدون هدف نبوده و دارای جهت مشخصی است. از سوی دیگر هوش استراتژیک در زمان یادگیری شکل می گیرد. برای این ویژگی تکنیک داستان نویسی استفاده می شود.

ه) تفکر استراتژیک دارای دیدگاهی جامع و سیستمی است 

هوش استراتژیک نیاز به یک جهت گیری کلی دارد. به جای آنکه تنها بر روی یک بخش از کل تمرکز کند. تکنیک هایی که می تواند این ویژگی را بهبود بخشد، عبارتند از: هرگونه تحلیل سیستم ارزش، انواع مختلف نقشه ذینفعان و همایش هایی که بر ساختن آینده تمرکز دارند.

خلاصه ای از مقاله تفکر استراتژیک سازمانی

در این تحقیق با بررسی و مرور مفاهیمی که با تفکر استراتژیک و هوشمندی استراتژیک مرتبط بودند با استفاده از تحلیل محتوا و فراتحلیل به صورت تئوریک و نظری، برخی موارد نشان داده شد. این که هوشمندی استراتژیک نقش بسیار مهمی در تفکر استراتژیک داشته و دیگر تحقیقات علمی به این مسئله نپرداخته اند.

همچنین تحقیقات دیگر به این مسئله که چگونه می توان هوش استراتژیک را در سازمان توسعه داد هم، پرداخته نشده است. ما در این تحقیق که از دیگر پژوهش ها متمایز است، این موضوع را مورد بررسی و تحلیل قرار دادیم. این که هوشمندی استراتژیک قادر است برای توسعه تفکر استراتژیک مکانیزم مناسبی باشد. همچنین در این مقاله به بررسی تعریف هوش استراتژیک نیز پرداختیم که عبارت بودند از:

  • تفکر استراتژیک طرح ریزی اقدامات بسته به یادگیری های جدید است. این تفکر فرایند مداومی است که هدف آن رفع ابهام و معنا بخشیدن به یک محیط پیچیده است. هوش استراتژیک به تجزیه و تحلیل موقعیت و ترکیب خلاقانه نتایج تحلیل در قالب یک برنامه ریزی استراتژیک که موفقیت آمیز است هم می پردازد.
  • تفکر استراتژیک به این معنا است که بتوان عوامل تاثیرگذار بر روی سازمان ها را دیده و از آینده مبهم آن با توجه به وابستگی عوامل و فاکتورهای موثر، یک راه حل عالی برای مسائل یافت. این توانایی چیزی بیش از آگاهی از روندهای تکنولوژیک، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.
  • تفکر استراتژیک از طریق تقویت و تشخیص فعالیت هایی که دارای ارزش خاص برای مشتری هستند، رقابت می آفریند. این کار از طریق فهم قواعد بازار و پاسخگویی خلاقانه به آنها، صورت می گیرد. در اصل این فرایند یک رویکرد بی نظیر را در محیط ناپایدار و متحول کسب و کار ایجاد می کند.
  • تفکر استراتژیک نوعی پیش بینی آینده نیست. بلکه این فرایند تشخیص زود هنگام بازار و توجه به فرصت هایی است که دیگر رقبا نمی توانند آن را ببینند. در اصل این تفکر مبنای چشم انداز سازمان بوده و استراتژی سازمان در جهت آن به حرکت در خواهد آمد. همچنین باید بیان کنیم که داشتن هوش استراتژیک تنها به اجرای چند قدم ساده منحصر نخواهد شد.

در دنیای امروز که به سرعت در حال تغییر است، برای یک مدیر هیچ درکی مهمتر از شرایط فعلی سازمان و فهم کسب و کار نیست. این بصیرت تنها به درک عوامل تاثیرگذار و روابط میان آنها محدود نشده و نیاز به کشف شهودی زاویه های ناشناخته دیگر این فضا و خلق ایده های جدید برای تجلی ارزش آفرینی هم دارد. آنگونه که به نظر می رسد، هوش استراتژیک زمینه شکل گیری و توسعه این بصیرت را فراهم می کند.

تفکر استراتژیک مدیران را به سمت یادگیری سریع از محیط کسب و کار و به کارگیری خلاقانه و خلق ارزش های جدید هدایت می کند. این تفکر چشم انداز متفاوتی نسبت به دیگر رقبا داشته و  نوآوری و مزیت بخشی را به همراه خواهد داشت. اگر کارکرد استراتژی خلق مزیت رقابتی باشد، این تفکر برای رشد و بقای سازمان لازم و ضروری خواهد بود.

مزیت رقابتی مستلزم ایجاد تمایز نسبت به دیگر رقبا بوده و این تمایز دیدگاه های تازه و متفاوتی نیاز خواهد داشت. هوشمندی استراتژیک قابلیتی است که به واسطه ابعاد هوشمندی (هوشمندی تجاری، رقابتی و محیط دانش) و انواع هوشمندی مختلف (هوشمندی مرتبط با بازار، رقابتی، کلان محیطی، اطلاعاتی، مرتبط با منابع انسانی، کسب و کار و مرتبط با فرایند سازمانی) می تواند عامل توسعه تفکر استراتژیک باشد.

هر یک از این هوشمندی های استراتژیک شرایط انطباق پذیر با شرایطی که دائم در حال تغییر هستند، را فراهم نموده اند. این هوشمندی ها با دریافت و تجزیه و تحلیل سیگنالها و نشانه های رقابت در بازار امروز، ما را به یک سازگاری مناسب با شرایط متغیر می رسانند. هوش استراتژیک قابلیتی است که بسته به آن و با توجه به رفتارهای اجتماعی و فردی، می توان نسبت به محیط یک بینش و تفکر مناسب یافت.

همچنین می توان از طریق این هوش یک روش صحیح که با شرایط جدید سازگار پذیر است آموخت و بسته به آن اطلاعاتی را فراهم نمود. این اطلاعات شرایطی را برای تفکر کل نگر، سیستمی، خلاقیت، ایجاد چشم انداز، نوآوری کارکنان و دیگر عناصر تفکر استراتژیک را فراهم خواهد نمود.

در این مقاله ضمن آنکه در مورد هر یک از مفاهیم تفکر استراتژیک و هوش استراتژیک شرح کاملی بیان نمودیم، عناصر و انواع آنها را نیز مد نظر قرار دادیم. پیشنهاد می شود به منظور بهره برداری بیشتر و شناسایی ظرفیت های هوشمندی استراتژیک پژوهش های میدانی مناسب، تاثیر هر کدام از این اجزاء هوش استراتژیک بر تفکر استراتژیک سازمانی را بررسی نموده و نتایج عینی آن را به منظور تایید تجربی، تجزیه و تحلیل نمود.

منابعfraserdove hbr - cmoe - pamdidner - hbr

نوشته‌های تازه

آخرین دیدگاه‌ها

دسته‌ها

تازه ها

YektanetPublisher

آنچه مدیر منابع انسانی بهتر است بداند

آنچه مدیر مالی و بهای تمام شده بهتر است بداند

آنچه مدیر بازاریابی بهتر است بداند

آنچه مدیر تولید بهتر است بداند

آنچه مدیر توزیع و فروش بهتر است بداند

آنچه مدیر زنجیره تامین بهتر است بداند

آنچه مدیر فناوری اطلاعات و ارتباطات بهتر است بداند

آنچه مدیر ارتباط با مشتری بهتر است بداند

انتشار در شبکه‌های اجتماعی!

دیدگاه خود را بنویسید

رفتن به بالا