شاخص کلیدی عملکرد از معیارهایی است که میتوانید به کمک آن موفقیت خود را اندازه بگیرید، رسیدن به اهداف خود را ارزیابی کنید و حتی ببینید آیا در مسیر درست موفقیت حرکت میکنید یا خیر. شاخصهای کلیدی عملکرد یا KPI بسیار متنوع هستند و انواع بسیاری دارند. شاید همه آنها برای کار شما مناسب نباشد، اما بعضی از آنها به شما بسیار کمک میکند. در این مطلب سعی داریم یک سری از شاخصهای پایه و اساسی را تعریف کنیم و فرمول بعضی را هم توضیح دهیم. با توجه به کسب و کارتان و استراتژیای که دارید، میتوانید شاخصهایی که به کمکتان میآید را استفاده کنید. در این مطلب قصد داریم به شاخصهای کلیدی عملکرد در حوزه مالی و حسابداری اشاره کنیم.
شاخص کلیدی عملکرد در حوزه مالی و حسابداری
فهرست مطالب
- 1 شاخص کلیدی عملکرد در حوزه مالی و حسابداری
- 1.1 ۱. درآمد عملیاتی
- 1.2 ۲. درآمد قبل از بهره، مالیات و استهلاک
- 1.3 ۳. سود قبل از بهره و مالیات (EBIT)
- 1.4 ۴. سود ناخالص
- 1.5 ۵. سود خالص ( Net Income)
- 1.6 ۶. حاشیه سود ناخالص (Gross profit margin)
- 1.7 ۷. شاخص حاشیه سود خالص (Net profit margin)
- 1.8 ۸. سود هر سهم (Earnings per share)
- 1.9 ۹. سود انباشته
- 1.10 ۱۰. سود هر مشتری
- 1.11 ۱۰. سود هر کارمند
- 1.12 ۱۱. سود هر واحد
- 1.13 ۱۲. شاخص تقسیم داراییهای جاری بر بدهیهای جاری
- 1.14 ۱۳. نسبت آنی (Quick ratio)
- 1.15 ۱۴. شاخص نسبت نقدینگی (liquidity ratio)
- 1.16 ۱۵. نسبت داراییهای کوتاهمدت به بدهیهای کوتاه مدت
- 1.17 ۱۶. شاخص سود در هر پروژه
- 1.18 ۱۷. ٪سهم بازار
- 1.19 ۱۸. هزینههای متغیر
- 1.20 ۱۹. هزینههای ثابت
- 1.21 ۲۰. بهای کالاهای فروخته شده (COGS)
- 1.22 ۲۱. متوسط هزینههای تولید اقلام
- 1.23 ۲۲. شاخص هزینه واقعی در مقایسه با هزینه بودجه شده
- 1.24 ۲۳. انحراف از بودجه برنامهریزی شده
- 1.25 ۲۴. دقت پیشبینی به بودجه
- 1.26 ۲۵. بازده سهام (ROE)
- 2 VIP & CIP
- 2.1 اشتراک ویژه خود را فعال کنید
- 2.2 قالب اکسل داشبورد مدیریت منابع انسانی
- 2.3 قالب اکسل داشبورد مدیریت کارکنان
- 2.4 بسته کامل فرم ها، شاخص ها و شرح شغل های کسب و کاری
- 2.5 قالب اکسل داشبورد درآمد و هزینه
- 2.6 داشبورد مالی و بهای تمام شده – Working Capital in Power BI
- 2.7 بسته کامل شرح شغلی برای سازمان ها و شرکت ها
- 2.8 داشبورد فروش و بازاریابی – Sales Dashboard in Power BI
- 2.9 داشبورد مدیریت فروش، مشتری، محصول، مالی و حسابداری
- 2.10 داشبورد تولید، برنامه ریزی تولید، نگهداری و تعمیرات
- 2.11 داشبورد کالاهای مصرفی تندگردش – Brand and Product Portfolio Analysis Power BI Template
- 2.12 داشبورد منابع انسانی – HR Analytics in Power BI
- 2.13 داشبورد شاخص های کلیدی عملکرد تولید و برنامه ریزی | KPI
- 2.14 قالب داشبورد شاخص های مدیریت عملکرد منابع انسانی
۱. درآمد عملیاتی
درآمد عملیاتی برابر با سود خالص منهای SG & A است. این درآمد حاصل از عملیات فعلی است.
فرمول: [سود ناخالص] منهای هزینههای [SG&A]
واحد: Money
جهت: Maximum
زمان: [Gross Profit] minus [SG&A Expenses]
شاخص درآمد عملیاتی یعنی درآمد حاصل از عملیات اصلی جاری بنگاه اقتصادی، مؤسسه یا دولت. برای مثال فروش کفش توسط یک کارگاه کفاشی درآمد عملیاتی است،، ولی فروش اموال کارگاه درآمد غیر عملیاتی محسوب میشود.
هزینههای SGA عبارتند از هزینههای ترکیبی عملیاتی شرکت که به موارد زیر تقسیم میشود:
فروش: مجموع هزینههای فروش مستقیم و غیرمستقیم که شامل حقوق کار (به استثنای موارد مرتبط با تولید که هزینه کالاهای فروخته شده است)، هزینههای تبلیغات، اجاره، و تمام هزینهها و مالیات مربوط به فروش محصول است.
عمومی: هزینههای عملیاتی عمومی و مالیات که بهطور مستقیم مربوط به عملیات عمومی شرکت است، اما با دو دسته دیگر مرتبط نیست.
اداره: حقوق اجرایی و حمایت عمومی و تمام مالیات مرتبط با مدیریت کل شرکت.
این هزینهها بعضی اوقات بهعنوان سربارهای شرکت اشاره میشود، زیرا نمیتوانند مستقیماً به تولید کالاها برسند.
– کاهش هزینههای فروش، عمومی و اداری – SG & A ‘
SG & A هزینههایی است که در طول عملیات روزانه یک شرکت اتفاق میافتد و بهطور مستقیم به تولید محصول مربوط نمیشود. این هزینهها مربوط به فروش، ترویج و تحویل محصول و همچنین مدیریت شرکت است.
۲. درآمد قبل از بهره، مالیات و استهلاک
این شاخص سود قبل از بهره، مالیات، استهلاک (EBITDA) معیار است که میتواند برای ارزیابی سودآوری شرکت استفاده شود.
واحد: Money
فرمول: درآمد عملیاتی – هزینههای عملیاتی + سایر درآمد.
۳. سود قبل از بهره و مالیات (EBIT)
فرمول: درآمد عملیاتی – هزینههای عملیاتی + (OPEX در آمد غیر عملیاتی)
درآمد عملیاتی = درآمد عملیاتی – هزینههای عملیاتی
واحد: Money
این شاخص معیاری است از سود شرکت که هزینههای بهره و مالیات را مستثنی میکند. درآمد عملیاتی حاصل تفریق عایدی عملیاتی و هزینه عملیاتی است. گاهی اوقات برای شرکتی که درآمد غیر عملیاتی صفر دارد، درآمد عملیاتی هممعنا با درآمد قبل از بهره و مالیات (EBIT) و سود عملیاتی به کار برده میشود.
درآمد قبل از بهره و مالیات (EBIT) = عایدی – هزینههای عملیاتی + (OPEX) در آمد غیرعملیاتی
درآمد عملیاتی = عایدی – هزینههای عملیاتی
یک سرمایهگذار خبره که هر تغییری در ساختار سرمایه یک شرکت را در نظر میگیرد، ابتدا پتانسیل کسب در آمد بنیادی شرکت را که توسط درآمد پیش از بهره، مالیات و هزینه استهلاک وام (EBIT, EBITDA) منعکس میشود میسنجد و سپس نسبت بهینه بدهی به موجودی را تعیین میکند.
برای محاسبه درآمد قبل از بهره و مالیات، هزینهها (مانند هزینه محصولات فروخته شده، هزینه فروش و هزینههای مدیریت) از عایدیها کم میشوند. سود خالص نهایتاً از کسر بهره و مالیات از این مقدار بهدست میآید.
۴. سود ناخالص
سود ناخالص برابر با درآمد منهای بهای تمام شده کالاهای فروخته شده است. این مبلغ موجود برای پوشش سایر هزینههای عملیاتی را مشخص میکند.
فرمول: [درآمد] منهای بهای تمام شده کالاهای فروخته شده]
واحد: Money
جهت: Maximize
سود ناخالص تفاوت میان درآمد و هزینههای ساخت محصول یا ارائه خدمات، قبل از کسر هزینههای حقوق و دستمزد، مالیات، و بهره اطلاق میگردد. سود ناخالص با سود عملیاتی و سود قبل از بهره و مالیات متفاوت است. بهطور کلی درآمد شرکت منهای بهای تمام شده کالای فروش رفته، سود ناخالص گفته میشود؛ اما در مبحث حسابداری شخصی، سود ناخالص اشاره به در آمد شخصی كل فرد، قبل از حساب کردن مالیات و سایر کسورات دارد.
۵. سود خالص ( Net Income)
درآمد خالص به معنی مجموع سود باقی مانده شرکت بعد از کسر هزینههای عملیاتی، استهلاک یا کاهش بهای تجهیزات، سودهای پرداختی بابت وامها، مالیات و سایر هزینههای شرکت است. سود خالص شرکتها را میتوان با مشاهده صورتحساب سود و زیان شرکت بهدست آورد و معیار مهمی برای بررسی و مقایسه سودآوری شرکتها در طول زمان است. از سود خالص برای محاسبه سود هر سهم یا EPS استفاده میشود.
واحد: Money
جهت: Maximize
۶. حاشیه سود ناخالص (Gross profit margin)
حاشیه سود ناخالص به مقداری از درآمد كل شرکت گفته میشود که بعد از کسر هزینه تولید محصول بدون احتساب سایر هزینههای شرکت بهدست میآید. از این مقدار برای محاسبه میزان سودآوری یک کالای خاص در مجموع تولیدات شرکت با تبیین استراتژی بازاریابی و فروش بهتر برای محصولات استفاده میشود.
سود ناخالص هر شرکتی از اختلاف فروش و بهای تمام شده کالای فروش رفته به دست میآید. بهعنوان مثال اگر محصولی به قیمت 1500 تومان به فروش برسد و برای تولید آن محصول 900 تومان هزینه شده باشد، سود ناخالص آن 600 تومان خواهد بود.
سودناخالص = فروش – بهای تمام شده کالای فروش رفته
حال حاشیه سود ناخالص از تقسیم سود ناخالص بر فروش شرکت محاسبه میشود.
حاشیه سود ناخالص = فروش / سود ناخالص
بهعنوان مثال اگر حاشیه سود ناخالص محصولی 40 درصد باشد یعنی از هر 1000 تومان فروش شرکت، 400 تومان عایدی نصیب آن شرکت میشود. بهطور کلی از این نسبت برای محاسبه میزان سودآوری یک کالای خاص در مجموعه تولیدات شرکت و یا تبیین استراتژی فروش بهتر محصول استفاده میشود.
حاشیه سود ناخالص وابسته به دو عامل قیمت محصول و از طرفی بهای تمام شده کالای ساخته شده است و هر گونه تغییری در این دو متغیر سود ناخالص شرکت را تحت تأثیر قرار میدهد.
بهعنوان مثال اگر این نسبت برای شرکتی 40 درصد باشد، بدین معنی است 40 درصد از قیمت محصول بهعنوان سود ناخالص آن محصول بوده است. حال اگر تعداد محصولات شرکتی بیش از یک محصول باشد، این عدد به صورت میانگین مطرح میشود؛ یعنی ممکن است محصولی دارای حاشیه سود ناخالص 30 درصدی و محصول دیگر دارای حاشیه 50 درصدی باشد.
عوامل تغيیر در حاشیه سود ناخالص
حال در بررسی صورتهای مالی شرکتی در طی دو سال گذشته، ممکن است حاشیه سود ناخالص شرکت افزایش و یا کاهش یابد که این تغییرات ممکن است به دلایل زیر باشد:
افزایش و یا کاهش قیمت محصول
افزایش و یا کاهش بهای تمام شده محصول
زمان: افزایش و یا کاهش قیمت محصول نسبت به افزایش بهای تمام شده هر واحد محصول
واحد: Percentage
جهت: Maximize
۷. شاخص حاشیه سود خالص (Net profit margin)
حاشیه سود خالص برابر است با مجموع سودخالص تقسیم بر درآمد، که به صورت درصد بیان میشود.
فرمول: مقدار سود پس از کسر مالیات را بر فروش خالص تقسیم میکنند
واحد: Percentage
جهت: Maximize
حاشیه سود خالص شرکت، یکی از نسبتهای سودآوری است که از طریق تقسیم کردن سود خالص به کل فروش محاسبه میشود. حاشیه سود را بهصورت درصد نمایش میدهند و درواقع این نسبت نشان میدهد که از یک تومان فروش شرکت، چه مقدار آن به سود خالص تبدیل شده است. بهعنوان مثال، حاشیه سود خالص 30 درصد نشان میدهد که از 1000 تومان فروش محصولات شرکت، 300 تومان سود خالص بهدست آمده است.
سود هر سهم از تقسیم میزان سود عملیاتی، پس از کسر مالیات شرکت، بر تعداد کل سهام محاسبه میشود و نشان دهنده سودی است که شرکت در یک دوره مشخص به ازای یک سهم عادی بهدست آورده است.
بهعبارت دیگر، این نسبت بهوسیله تقسیم سود موجود برای سهامداران، بر تعداد سهام منتشر شده محاسبه میشود. منظور از سود قابل تقسیم برای سهامداران عادی، سود خالص بعد از کسر مالیات و کسر سود سهم ممتاز است.
EPS بهعنوان شاخصی از سودآوری شرکت به کار میرود.
واحد: Money
جهت: Maximum
زمان: Per Year
وقتی که شما كل درآمد (سود پس از کسر مالیات) یک شرکت در پایان سال (سال مالی) را بر تعداد سهام آن شرکت تقسیم بکنید، در واقع eps آن شرکت را محاسبه کردهاید. برای مثال، فرض کنید شرکتی توانسته است در پایان یک سال 100 میلیون ریال سود کسب کند و تعداد سهام آن شرکت نیز 1 میلیون سهم است. در نتیجه eps آن شرکت برابر است با: ريال 100 = 1.000.000 / 1000.000.000
یعنی این شرکت توانسته است در انتهای سال به ازای هر 1 عدد سهم خود 100 ریال سود آورد. پس eps این شرکت در انتهای سال برابر 100 ریال شده است.
۹. سود انباشته
به درصدی از سود یک شرکت سهامی اطلاق میشود که بهصورت سود سهام به سهامداران پرداخت نشده است و شرکت مورد نظر برای سرمایهگذاری مجدد در فعالیتهای اصلیاش، یا پرداخت بدهی، آن را نگه داشته است. شاخص سود انباشته در سمت چپ ترازنامه و زیر ستون حقوق صاحبان سهام ثبت میشود. از اضافه کردن سود خالص یا کسر کردن زیان خالص از سود انباشته ابتدای دوره، سود سهام پرداختنی به سهامداران بهدست میآید.
واحد: Money
۱۰. سود هر مشتری
فرمول: [سود] تقسیم بر [تعداد مشتریان]
واحد: Money
جهت: Maximize
زمان: هزینه خرید مشتری / بدست آوری مشتری (Customer Acquisition Cost)
بگذارید بگوییم شما در ماه ژانویه مبلغ 5000 دلار صرف حمایت از یک کنفرانس کردید. بهدنبال این حمایت، شما 2 مشتری جدید کسب کردید. CAC شما برای این کانال 2500 دلار است. (5000 دلار / 2 = 2500 دلار)
اکنون وقت آن است که سود هر مشتری را محاسبه کنید. در مثال بالا، 2500 دلار برای خرید یک مشتری جدید صرف کردید. اگر این مشتری 10.000 دلار خدمات را خریداری کرد و شما سود 3000 دلار (قبل از هزینههای بازاریابی) را بهدست آوردید، شما در این زمینه پایدار هستید. رابطه بین دو معیار برای مشاهده آسان است. شما 2500 دلار برای کسب 3000 دلار در کسب و کار صرف کردهاید، و سود شما بیش از هزینههای شما برای خرید مشتری جدید است. در دنیای کسب و کار شما همیشه میخواهید CAC شما کمتر از سود شما در هر مشتری باشد.
۱۰. سود هر کارمند
فرمول: (مجموع سود) تقسیم بر (كل کارکنان)
واحد: Money
جهت: Maximum
زمان: Per Year
سرانه سود یا اینکه هر کارمند بهطور متوسط چقدر در سودی که شرکت کسب کرده نقش داشته است. استفاده از این شاخص و محدودیت ِ سود کسب شده توسط هر کارمند، میتواند در تعیین سقف درآمد قابل تخصیص به هر کارمند کمک کننده باشد.
۱۱. سود هر واحد
فرمول: [کل سود] تقسیم بر [تعداد واحدها (بر اساس نفرات یا هر قرارداد ذهنی دیگر)]
واحد: Money
۱۲. شاخص تقسیم داراییهای جاری بر بدهیهای جاری
توضیح: یک نسبت نقدینگی که توانایی شرکت در پرداخت تعهدات کوتاه مدت را اندازهگیری میکند.
واحد: Ratio
نسبت جاری بیشتر برای گرفتن ایده در رابطه با توانایی شرکت، در بازپرداخت بدهیهای کوتاه مدت، از طریق داراییهای کوتاه مدت، استفاده میشود. مقدار بالای این نسبت توانایی شرکت را در پرداخت تعهدهایش نشان میدهد، درحالیکه اگر این نسبت زیر 1 باشد، نشان دهنده این است که شرکت توانایی پرداخت تعهدهایش را ندارد. اگر شرکت موظف باشد، در آن لحظه تمامی آنها را پرداخت کند، که نشاندهنده این است که شرکت در سلامت مالی مناسبی قرار ندارد. البته به این معنا نیست که شرکت در آینده نزدیک ورشکست میشود، زیرا روشهای مختلفی برای تأمین مالی وجود دارد، اما در کل نشانه خوب نیست.
منظور از داراییهای جاری، داراییهایی هستند که در فرآیند عادی شرکت به یکدیگر تبدیل میشوند و میتوانند بهصورت معقولی در عرض یک سال به پول نقد تبدیل شوند. از طرفی منظور از بدهیهای جاری، بدهیهایی هستند که سررسید آنها کمتر از یک سال است.
بهتر است این نسبت چیزی در حدود 2 باشد؛ یعنی 2 برابر بدهیهای جاری، دارایی جاری وجود داشته باشد. اگر نسبت جاری کوچک شود، ریسکی تحت عنوان ریسک عدم پرداخت به موقع بدهیهای جاری بهوجود میآید.
۱۳. نسبت آنی (Quick ratio)
شاخص نسبت آنی نسبتی است که توانایی انجام تعهدات کوتاه مدت، با استفاده از داراییهای با نقدینگی بسیار زیاد را اندازهگیری میکند و در مقایسه با سایر داراییهای جاری، از نقدینگی کمتری برخوردارند. نسبت آنی از تقسیم داراییهای جاری منهای موجودیها بر بدهیهای جاری بدست میآید.
فرمول: (پول نقد و معادل آن + اوراق بهادار قابل فروش + حسابهای دریافتنی) / بدهیهای جاری
واحد: Ratio
نسبت جاری شبیه نسبت آنی است، با این تفاوت که نسبت آنی شامل موجودی کالا و سفارشها و پیش پرداختها نیست، که نشاندهنده داراییهای نقد شوندهتر است. نسبت آنی شرکتها باید برابر با 1 و یا بیشتر از آن باشد تا شرکت بتواند از محل داراییهای آنی بدهیهای جاری خود را بپردازد.
استدلال کسانی که استاندارد نسبت آنی را 1 میدانند این است که این عدد مرز بین قدرت نقدینگی کافی و قدرت نقدینگی ناکافی شرکت است.
این نسبت یکی از مفیدترین نسبتها است و به وضوح نشان میدهد که آن قسمت از دارایی جاری که از لحاظ ارزش ثبات بیشتری دارد و احتمال کاهش در آن کمتر است تا چه میزان میتواند پشتوانه طلبکاران کوتاه مدت قرار گیرد.
۱۴. شاخص نسبت نقدینگی (liquidity ratio)
شاخص نسبت نقدینگی از تقسیم پول نقد و معادلهای نقدی و اوراق بهاداری که بهراحتی قابل تبدیل به نقد هستند، بر بدهیهای جاری، بهدست میآید. این نسبت آزمون نقدینگی شرکت است؛ برای محاسبه آن كل وجوه نقد و اوراق بهادار قابل خرید و فروش در بازار را جمع میکنند و آن را بر کل بدهیهای جاری تقسیم میکنند.
با نسبتهای نقدینگی میتوان بررسی کرد که آیا یک شرکت میتواند به تعهدات مالی کوتاه مدت خود پاسخ دهد یا خیر، نسبتهای نقدینگی، توانایی واحد تجاری را در انجام تعهدات کوتاه مدت اندازهگیری میکند.
نسبت پول نقد یک شاخص از نقدینگی شرکت است که هر دو نسبت فعلی و نسبت سریع را با اندازهگیری مقدار پول نقد، معادل نقدی یا سرمایهگذاری شده در داراییهای فعلی برای پوشش دادن بدهیهای فعلی بهبود میبخشد.
واحد: Ratio
۱۵. نسبت داراییهای کوتاهمدت به بدهیهای کوتاه مدت
فرمول: (داراییهای کوتاه مدت) تقسیم بر (بدهیهای کوتاه مدت)
واحد: Ratio
زمان: Per Month
۱۶. شاخص سود در هر پروژه
فرمول: [سود] تقسیم بر [تعداد پروژهها]
واحد: Money
جهت: Maximum
یک شاخص استراتژیک است که شرکتهای مبتنیبر سرویس و پروژه، بر روی دستیابی به حداکثر سود هر پروژه متمرکز هستند.
۱۷. ٪سهم بازار
درصد فروش نسبت به حجم بازار.
واحد: Percentage
جهت: Maximize
۱۸. هزینههای متغیر
فرمول: [کل هزینه] منهای [هزینه ثابت]
هزینههای متغیر هزینههایی هستند که نسبت به فعالیت یک شرکت تغییر میکنند.
واحد: Money
هزینه متغير آن بخش از هزینههای شرکت است که باتوجه به خروجی محصولات متفاوت است. هزینههای متغیر هزینههایی هستند که بر اساس حجم تولید یک شرکت تغییر میکنند؛ هزینه متغیر با افزایش تولید افزایش یافته و با کاهش تولید کاهش پیدا میکند. هزینههای متغیر با هزینههای ثابتی مثل اجاره، تبلیغات، بیمه و ملزومات اداری که بدون توجه به خروجی بخش تولید ثابت میمانند، تفاوت دارد. هزینههای ثابت و هزینههای متغیر کل هزینهها را تشکیل میدهند.
هزینههای متغیر شامل هزینه مواد مستقیم یا هزینه نیروی کار مستقیم لازم برای تکمیل یک پروژه خاص میشود. بهطور مثال، یک شرکت ممکن است چند نوع هزینه متغیر مربوط به بسته بندی یکی از محصولاتش داشته باشد. همین طور که شرکت محصولات بیشتری را تولید میکند، هزینه بستهبندی افزایش خواهد یافت. برعکس، وقتی تعداد کمتری از این محصولات به فروش میرسند، متعاقباً هزینههای بسته بندی با کاهش روبرو میشود و مجموع هزینههای تولید کمتر میشود.
۱۹. هزینههای ثابت
هزینههای ثابت هزینههایی هستند که مجموع آنها در مقایسه با فعالیت یک کسب و کار در دوره زمانی مربوط با مقیاس تولید تغییر نمیکند.
هزینه ثابت در اصل وابسته به زمان است. نمونههایی از این هزینهها شامل حقوق کارمندان شرکت، اجاره پرداختی توسط شرکت و غیره است. البته هزينه ثابت خارج از یک محدوده زمانی در اکثر موارد دیگر ثابت نیست و در اثر مواردی چون تورم، جنگ، بلایای طبیعی، تغییر در میزان اجارهها و غیره به فراوانی تغییر میکند.
واحد: Money
۲۰. بهای کالاهای فروخته شده (COGS)
شاخص بهای کالاهای فروخته شده (COGS) شامل تمام هزینههایی است که بهطور مستقیم مرتبط با تولید کالاها یا خدمات شرکت است (مانند مواد، کار، سربار، و استهلاک). این شامل SG & A نيست.
واحد: Money
بهای تمام شده کالای فروش رفته که به اختصار با COGS نشان داده میشود، شامل کلیه هزینههای مستقیم مربوط به تولید کالاهای فروخته شده توسط یک شرکت میباشد. هزینههای غیر مستقیم مانند هزینههای مربوط به توزیع و فروش محصولات شرکت، در بهای تمام شده کالای فروش رفته لحاظ نمیشوند.
COGS در صورت سود و زیان شرکتها منعکس میگردد. برای محاسبه حاشیه سود ناخالص شرکت کافی است مبلغ بهای تمام شده را از درآمد کم کنید.
به بهای تمام شده کالای فروش رفته، بهای فروش (Cost of Sales) نیز میگویند.
برای محاسبه بهای تمام شده کالای فروش رفته روشهای گوناگونی وجود دارد. یک روش این است که ابتدا با اضافه کردن بهای تمام شده کالای ساخته شده به موجودی کالای تکمیل شده اول دوره، بهای تمام شده کالای آماده برای فروش را بهدست آورید. سپس مبلغ موجودی کالای تکمیل شده پایان دوره را از بهای تمام شده کالای آماده برای فروش کسر کنید تا بهای تمام شده کالای فروش رفته بهدست آید.
مثلاً در مورد یک شرکت اتومبیلسازی هزینه مربوط به تأمین قطعات خودرو و حقوق و دستمزد کارگرانی که به ساخت اتومبیل میپردازند جزو هزینههای مستقیم تولید است و باید در بهای تمام شده کالای فروش رفته یا COGS لحاظ گردند.
اما هزینههای مربوط به ارسال خودرو به نمایندگی و یا حقوق و دستمزد کارکنان بخش فروش شرکت، ربطی به تولید محصول ندارند و نباید در COGS لحاظ گردند.
۲۱. متوسط هزینههای تولید اقلام
میانگین هزینههای تولید اقلام تولید شده در دوره اندازهگیری.
واحد: Money
جهت: Minimize
۲۲. شاخص هزینه واقعی در مقایسه با هزینه بودجه شده
هزینههای واقعی نسبت به هزینههای بودجهای یک فعالیت.
واحد: Percentage
جهت: Minimize
۲۳. انحراف از بودجه برنامهریزی شده
شاخص انحراف از بودجه برنامهریزی شده (هزینه)، تفاوت در هزینههای بین ابتدای برنامهریزی با بودجه واقعی است.
واحد: Percentage
جهت: Minimize
انحراف زیاد نشانهای از کج رفتن بودجه پیشبینی شده است که ممکن است هزینههای بالاتری را به همراه داشته باشد و ROI را کمتر کند.
۲۴. دقت پیشبینی به بودجه
بودجه واقعی (هزینه) نسبت به بودجه در نظر گرفته شده.
واحد: Percentage
جهت: Minimize
این KPI عملکرد فرایند بودجه را تعیین میکند.
۲۵. بازده سهام (ROE)
میزان کارایی یک شرکت در خلق سود خالص برای سهامداران را بررسی میکند. در واقع این نسبت بیان میکند که بنگاه اقتصادی به ازای هر یک واحد سرمایهگذاری سهامداران، به چه میزان سود خالص برای آنها کسب میکند.
واحد: Percentage
در این رابطه بازده محاسبه شده، مربوط به تمام منابع متعلق به سهامداران است. بنابراین بازده حقوق صاحبان سهام علاوهبر سرمایه شرکت، منابع حاصل از سودهای تقسیم نشده (سود انباشته)، نسبتهای مالی و سایر اندوختهها را نیز در بر میگیرد.
دانلود ابزارهای مدیریت مالی
VIP & CIP
برای دسترسی به این محتوا و صدها نوشته VIP دیگر لطفا اشتراک ماهانه تهیه کنید و برای توسعه فردی خود سرمایه گذاری کنید..
مظاهری میگه:
Mz میگه:
مشاوره مدیریت رخ میگه: